سلنو

  • ۰
  • ۰

تبلیغ دین، بیش از هر چیز نیازمند فهم صحیح دین است. اگر تبلیغ بر اساس برداشتهای خطا و یا التقاطی از دین بنا نهاده شود؛ نه تنها موجب رشد دین نخواهد شد بلکه بیشترین ضربه را به دین وارد خواهد کرد.

در یکی از آخرین کلیپ هایی که در شبکه های اجتماعی پخش شده است، می گویند: همه انسان ها به بهشت خواهند رفت و اصولا مقصد نهایی انسان بهشت است. ایشان جهنم را به بیمارستانی در مسیر بهشت تشبیه می کنند. به نظر ایشان فرد گناهکار مجرم نیست، بلکه بیماری است که برای استفاده از نعمت های بهشت، نیازمند درمان است و این درمان در جهنم صورت خواهد گرفت. بر همین اساس است که آنان جهنم را نشانه ای از رحمت خداوند می شمارند؛ نه خشم و غضبش.


تشبیه ملائکه عذاب به پرستاران!!
این که جهنم برای برخی موقتی بوده و در حکم پاک شدن آنها از آلودگی ها و پلیدی ها را دارد و نهایتا به بهشت وارد می شوند درست است همان طور که پیامبر (صلی الله و علیه وآله) می  فرمایند: (اعتقاد به) ولایت علی (علیه السلام) حسنه ای است که با وجود آن سیئات هرچقدر که باشند ضرری نمی زنند، مگر آن ضررهایی چون مصیبت های دنیوی، و بعضی از عذاب های اخروی که برای پاک شدن به اهل معصیت می رسد. (بحارالانوار، ج8، ص352)


بنابراین تشبیه آن به بیمارستان از این لحاظ مشکلی ندارد، اما تشبیه فضای روانشناختی آن با بیمارستان و تشبیه ملائکه عذاب، با پرستاران صحیح نیست، هرگز برخورد ملائکه عذاب با جهنمیان  مثل برخورد دلسوزانه یک پرستار با بیمار نیست، بیمار نقشی در ابتلاء خود ندارد، اما اینان در ابتلائشان مقصرند: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»؛ (و آنها را در حالى که باطنشان به الهى بودن آن معجزات یقین داشت، ستمکارانه وبرترى  جویانه انکار کردند) لذا وقتی که درخواست خروج از جهنم می کنند، چنین پاسخ می شنوند: «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنهْا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ * قَالَ اخْسَواْ فِیهَا وَ لَا تُکلَّمُون»؛ مى  گویند: پروردگارا! تیره بختى و شقاوت ما (جهنمیان می گویند) پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [به بدى  ها و گمراهى  ها] بازگشتیم، بى تردید ستمکار خواهیم بود * [خدا] مى  گوید: [اى سگان!] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید. (مومنون:23/106-108)


 جهنم جای بدی نیست!!
این سخن هرگز در تعالیم اسلام پذیرفتنی نیست و مخالف صریح هزاران آیه و روایت است.
به راستی این سخن چگونه با هزاران آیه و روایتی که انسان را از جهنم بیم داده و او را به دوری از آن فراخوانده اند قابل جمع است؟ آیا بر خلاف منطق خود قرآن نیست که می فرماید: «وَ أَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الحْنَاجِرِ کَاظِمِینَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لَا شَفِیعٍ یُطَاع »؛ و آنان را از روز نزدیک بیم ده، آن گاه که [از شدت ترس ] جان ها به گلوگاه رسد، در حالى که همه وجودشان پر از غم و اندوه است. براى ستمکاران هیچ دوست مهربانى و شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود، وجود ندارد! (غافر:40/18)


آیا با وجود این آیات می توان جهنم را بیمارستانی دانست که جای بدی نبوده و به درستی و از روی دلسوزی با انسان رفتار می شود؟!


جایگاه اعراف چگونه توجیه می شود؟
در این نگاه یک بهشت همگانی و یک جهنم بیمارستانی وجود دارد که همه را برای بهشت آماده و مهیا می سازد، دیگر چه نیازی به جایگاهی میان بهشت و جهنم وجود دارد در حالی که در قرآن به چنین جایگاهی تصریح شده است (اعراف:7/46-48) جایگاهی که علاوه بر امامان معصوم که محیط بر محشر هستند، برخی انسان هایی که خوبی ها و بدی های یکسانی دارند در آن مستقر می شوند تا تکلیفشان روشن شود(ر.ک سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج5،ص528و529) آیا طبق این تحلیل نمی بایست اینان نیز در جهنم بیمارستانی مستقر شده و بعد از پاک شدن وارد بهشت شوند؟ پس چرا اعراف؟

  بهشت،جهنم,عذاب جهنم

 جهنم هفت طبقه دارد و هر چه پایین‌تر برود، جای افراد بدتر است

 
جهنم خالی از عذاب است
سخنرانی در شبکه های مجازی سیخ داغ و چوب داغ و امثال آن را در جهنم نفی کرده، و به طور ضمنی جهنم را خالی از عذاب هایی معرفی می کند بلکه صرفا مکانی مانند بیمارستان تعریف کرده است، در حالی که جزئیات آخرت امری است که عقل به آنها دسترسی ندارد و تنها راه فهم آن آیات و روایات است که صراحتا از عذاب های دردناک سخن گفته اند: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ* ثُمَّ الجْحِیمَ صَلُّوهُ* ثُمَّ فىِ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوه »؛ [فرمان آید] او را بگیرید و در غل و زنجیرش کشید* آن گاه به دوزخش دراندازید* سپس او را در زنجیرى که طولش هفتاد زرع است به بند کشید. (الحاقه:69/30-32)

«فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هَاهُنَا حَمِیمٌ* وَ لَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِین »؛ پس امروز او را در اینجا دوست مهربان و حمایت گرى نیست * و نه غذایى مگر چرک و کثافات[ى از بدن اهل دوزخ!] (الحاقه:69/35-36)


«إِنَّکُمْ أَیهُّا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ* لاَکلِونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ* فَمَالِونَ مِنهْا الْبُطُونَ* فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الحْمِیمِ* فَشَارِبُونَ شُرْبَ الهْیم »؛ شما اى گمراهان انکار کننده!* قطعاً از درختى که از زقّوم است [و داراى مایعى جوشان و بسیار بدمزه و بدبوست ] خواهید خورد * و شکم ها را از آن پر خواهید کرد، * و روى آن از آب جوشان خواهید نوشید * مانند نوشیدن شترانى که به شدت تشنه  اند. (الواقعه:56/51-55)


ما منکر مهربانی و رأفت الهی نیستیم
باید دقت کرد که ما منکر مهربانی و رأفت الهی نیستم، یقیناً خدای ما خدایی است که در مناجات امام سجاد(علیه السلام) اینگونه توصیف شده: «یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه »؛ ای کسی که رحمتش بر غضبش سبقت گرفته است(سید بن طاووس، اقبال العمال، ج1، ص363) اما هر چیزی افراط و تفریطی دارد، همان طور که خدایی که غضب محض باشد و رحمت و رأفتی نداشته باشد، خدای مطلوب و کاملی نیست، خدایی که صرفا رأفت و رحمت باشد و غضبی نسبت به ظالمان و مستکبران نداشته باشد هم خدای کاملی نخواهد بود. نباید برای این که مردم از رحمت و رأفت الهی ناامید نشوند از ان طرف پشت بام افتاده و آنها را نسبت به عذاب عادلانه الهی بی تفاوت کنیم!


آیا این عادلانه است که اشخاصی چون شمر و یزید و ادامه دهدگان راه آنان که به خاطر منافع مادی میلیون ها نفر را در جنگ های جهانی و ده ها هزار نفر را در هیروشیما و ناکازاکی کشتند به طوری که تا الان آثار رادیو اکتیو آن باقیست، آیا عادلانه است که جهنم را برای آنان در حکم بیمارستانی باشد که نه از روی غضب، بلکه دلسوزانه با آنها برخورد می شود؟! تا آنان برای رفتن بهشت آماده شوند!!!


اینگونه سخنان اگرچه در ظاهری زیبا مطرح می شوند اما نه پایه عقلی و منطقی دارند، و نه پایه قرآنی و روایی.

منابع:
پرسمان
اسک دین
تبیان
 

  • system mtp
  • ۰
  • ۰

نماز جعفر طیار با فضیلت های بسیار در روایات آمده است که در این مطلب آداب و ثواب خواندن این نماز و همینطور نحوه خواندن آن را مشاهده کنید.

هر آنچه که باید درباره نماز جعفر طیار بدانید
شاید یکی از سوالاتی که در ذهن ما وجود داشته باشد وجه تسمیه لقب "طیار" یا " ذوالجناحین" برای آن حضرت است.

در تاریخ و اخبار و روایات ذکر شده است که "طیار" لقب جعفربن ابی طالب پسر عم پیغمبر اکرم (ص) و برادر ارشد امیرمؤمنان(ع) امام اول شیعیان است که در سال هشتم هجری در جنگ موته واقع در شام پرچمدار مسلمین بود او آن قدر جنگید تا هر دو دستش به ضرب شمشیر دشمنان از بدن جدا شد ولی جعفر که مردی شجاع و مؤمن بود با آنکه دو دست در بدن نداشت پرچم اسلام را با دو بازوی بریده خویش بر سینه برافراشته داشت تا مسلمین روحیه خویش را نبازند و وحشت زده نشوند. در این حال بود که در اثر ضربات دشمن از میان دو نیم شد و به گفته یعقوبی:«پس هر پستی برای رسول خدا (ص) برافراشته شد و هر بلندی برای او پست گردید تا شهادت گاه های آنها را دید و گفت:" ای جبرئیل، من زید را پیش داشتم و خدا جعفر را برای خویشی تو پیش داشت. رسول خدا (ص) با آگاه شدن از خبر شهادت جعفر بسیار اندوهگین شد و گریست و فرمود که خداوند به جای دو دست، به وی دو بال داد که با آنها در بهشت، پرواز می کند از همین رو جعفر به ذوالجناحین (دارای دو بال) و طیار مشهور شد.

نماز جعفر طیار در روایات
 پیامبر برای دادن خبر شهادت جعفر و دلداری از خانواده وی، نزد همسر او اسماء بنت عمیس آمد، فرزندان جعفر را خواند و با آنان مهربانی کرد و به اسماء تعزیت گفت و از خداوند خواست که در میان فرزندان و ذریه جعفر، جانشین صالح و نیکی برای وی قرار دهد فاطمه زهرا (س) نیز که جعفر پسرعموی وی بود بر او گریست. رسول خدا(ص) فرمود که بر مثل جعفر باید که گریه کنندگان بگریند، همچنین سفارش کرد که به آل جعفر رسیدگی شود؛ زیرا که آنان سرگرم عزا هستند و به فاطمه فرمود که برای خانواده جعفر به مدت سه روز غذا تدارک بیند، بعدها رسول خدا(ص)، خود به امور فرزندان جعفر رسیدگی می کرد.

اما درباره علت معروفیت نماز جعفر طیار گفته شده از آن لحاظ است که وی بیشتر اوقات شبانه روز خود را به نماز و دعا در پیشگاه پرودگار می گذرانید و نمازهای طولانی می خواند به طوری که کمتر کسی از این بابت به پای او می رسیده است.

امام باقر(ع) فرمود:«در هر رکعت از نماز جعفر، هفتاد و پنج بار تسبیحات گفته می ‏شود که هر کدام چهار تسبیح است و جمعاً در هر رکعت، سی صد تسبیح می ‏شود، و روی هم هزار و دویست تسبیح در چهار رکعت گفته می ‏شود، و خداوند عزّ و جلّ آنها را مضاعف می ‏سازد (و چنان که وعده فرموده در برابر هر حسنه ده حسنه پاداش عطا می فرماید) به پاداش آنها برای آن شخص، دوازده هزار حسنه منظور می‏ کنند که هر حسنه از آن در ارزش و گرانی قدر، مانند کوه احد و بزرگ تر از آن است».


امام کاظم(ع) فرمود: «کسی که نماز جعفر را بخواند اگر گناه او به عدد ریگ های درهم فشرده بیابان و به اندازه کف های دریا باشد، خداوند همه آنها را می ‏بخشد».


بهترین وقت خواندن نماز جعفر، ظهر روز جمعه است، ولی در هر روز و هر ساعتی از شبانه روز می شود آن را خواند.


طریقه خواندن نماز جعفر طیار
این نماز چهار رکعت است که دو سلام دارد (دو تا دو رکعتی).
در هر رکعتی حمد و سوره می خواند، سپس پانزده مرتبه می گوید:«سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر».


و همین تسبیح را ده مرتبه در رکوع و هم چنین ده مرتبه بعد از سر برداشتن از رکوع و هم چنین ده مرتبه در سجده اول و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و ده مرتبه در سجده دوم و ده مرتبه بعد از سر بلند نمودن تسبیحات را می گوید.

پس در هر رکعتی هفتاد و پنج مرتبه و مجموع آنها (در تمام چهار رکعت) سیصد تسبیح می شود.


حال اگر کسی می خواهد نماز جعفر را بخواند، اما فرصت کافی برای گفتن تمام سیصد مرتبه ذکر تسبیحات اربعه را ندارد، می تواند به همان مقدار که فرصت دارد بخواند و مابقی را پس از اتمام نماز، در هر حالتی که بود، به امید ثواب بخواند و اگر اصلا وقت برای گفتن تسبیحات اربعه ندارد، می تواند دو نماز دو رکعتی به نیت جعفر بخواند و ذکرهای تسبیحات اربعه را بعد از نماز در حال راه رفتن و یا در محیط کار به امید ثواب بگوید و یا اگر فرصتش به مقداری است که فقط می تواند دو رکعت از نماز را به صورت کامل بخواند می تواند آن دو رکعت را خوانده و بعد که فرصت پیدا کرد دو رکعت دیگر را بخواند. حال اگر تسبیحات اربعه را فراموش کرد بخواند، در صورتی که محلش نگذشته باشد باید آن را به جا آورد، اما اگر محل آن گذشته، نمازش صحیح است، ولی باید بعد از نماز هر مقداری را که فراموش کرد به امید ثواب قضا کند.

 طریقه خواندن نماز جعفر طیار,اثرات نماز جعفر طیار

نماز جعفر طیار را می توان به نیابت برای مردگان و شهدا خواند

 
 آداب نماز جعفر طیّار
1-  از آداب نماز جعفر طیار این است که در رکعت اول بعد از حمد، سوره زلزال و در رکعت دوم سوره عادیات و در رکعت سوم سوره نصر و در رکعت چهارم سوره توحید خوانده شود.

2-  مستحب است که در سجده دوم رکعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید:«یا من لبس العزّ و الوقار، یا من تعطّف بالمجد و تکرّم به، یا من لا ینبغی التّسبیح الّا له، یا من احصی کلّ شیء علمه، یا ذا النّعمه و الطّول، یا ذا المنّ و الفضل، یا ذالقدره و الکرم، اسئلک بمعاقد العزّ من عرشک و منتهی الرّحمه بکتابک و بأسمک الأعظم الأعلی و کلماتک التّامّات ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و افعل بی کذا و کذا» سپس حاجتهایش را بگوید، به فارسی هم می تواند حاجاتش را درخواست کند.

3- بعد از فارغ شدن از نماز، مستحب است دعایی را که شیخ طوسی و سید بن طاووس از مفضل بن عمر نقل کرده اند بخواند.


مفضل می گوید:ابا عبدالله امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ را دیدم نماز جعفر طیار را می خواند و دستهایش را بلند کرد و به این دعا خدا را خواند:«یا ربّ یا ربّ» تا نفس قطع شد، «یا ربّاه یا ربّاه» تا نفس قطع شد، «ربّ ربّ» تا نفس قطع شد، «یا الله یا الله» تا نفس قطع شد، «یا حیّ یا حیّ» تا نفس قطع شد، «یا رحیم یا رحیم» تا نفس قطع شد، «یا رحمان یا رحمان» هفت مرتبه، «یا ارحم الرّاحمین» هفت مرتبه. سپس گفت:


«اللّهمّ انّی افتتح القول بحمدک و انطق بالثّناء علیک و امجدک و لا غایه لمدحک و اثنی علیک و من یبلغ غایه ثنائک و امد مجدک و انّی لخلیقتک کنه معرفه مجدک و ایّ زمن لم تکن ممدوحاً بفضلک موصوفاً بمجدک عوّاداً علی المذنبین بحلمک تخلّف سکّان ارضک عن طاعتک و کنت علیهم عطوفاً بجودک جواداً بفضلک عوّاداً بکرمک یا لا اله الّا انت المنّان ذو الجلال و الإکرام».


 ثواب خواندن نماز جعفر طیار
سپس حضرت به من فرمود:«ای مفضل اگر حاجت مهمی داری این نماز را به جا آور و با این دعا (خدا را) بخوان و حاجتت را (از خدا) بخواه که خدا ان شاء الله برآورده می کند و به او اطمینان است».


نماز جعفر طیار را می توان به نیابت برای مردگان و شهدا خواند و هم چنین می تواند بدون نیابت ثوابش را هدیه کرد. هدیه کردن ثواب نماز به روح اموات و شهدا، هم درجات آنها را زیادتر می کند و هم اجر خود انسان را بیشتر می گرداند و هر چه هدیه شونده مقامش بالاتر باشد، اجر هدیه کننده بیشتر می شود.


این نماز را به حساب نوافل شبانه روزی می توان گذارد، یعنی نافله را به این طریق می توان به جا آورد.


منبع: namnak.com



  • system mtp
  • ۰
  • ۰

الف) آیا مورچه ای که با حضرت سلیمان سخن گفته از نوع همین مورچگان بوده است. ب) و نحوه کلام آن چگونه بوده؟ ج) و آیا آن مورچه نر بوده یا ماده؟

در جواب بخش الف باید گفت: هیچ دلیلی نداریم که آن مورچه از نوع همین مورچگان بوده یا نبوده است. علاوه بر این که کار حضرت سلیمان به عنوان کار فوق‌العاده و معجزه‌ مطرح بوده است، همچنین آشنایی با زبان پرندگان را خداوند به حضرت سلیمان یاد داد، شاید هم بتوان گفت: آن مورچگان از همین نوع مورچگان بوده اند. چون اگر گفته شود مراد از مورچگان و پرندگانی که حضرت سلیمان با آن‌ها حرف‌زده این مورچگان و پرندگان نبوده‌اند. بلکه، یک نسل پیش‌‌رفته‌ای بوده‌اند نباید کار سلیمان کار فوق‌العاده‌ای بوده باشد.


کلماتی که در قرآن به‌کاررفته است، به صورت مطلق و بدون قرینه و قید می باشند و باید آن‌ها را بر معانی عرفیه و آن‌چه که عرف مردم می‌فهمند، حمل کرد.


بعضی از دانشمندان جانورشناس گفته‌اند: مورچه یکی از قدیمی‌ترین جانواران کره خاک است و هر قدر عقب برویم باز می بینیم که مورچگان در دنیا وجود داشته‌اند.[1]


اما دربارة نحوه کلام مورچگان با حضرت سلیمان: برای روشن شدن بحث باید نطق را تعریف کرد و دید نطق چیست؟ نطق عبارت است از هر صوتی که دلالت به مقصود و مرادی بکند. بخاطر همین می‌شود گفت: حیوانات هم برای خودشان نطق و اصواتی دارند که به وسیله آن، آنچه در نهان دارند دیگران را آگاه می‌سازنند. به همین خاطر به صدای مورچه از آن جایی که برای حضرت سلیمان ـ علیه‌السّلام ـ مفهوم بوده اطلاق قول شده، چون در قرآن فرموده است و «قالت نمله»


و از آیة: وقال یا ایها الناس علمنا منطق الطیر[2] استفاده می‌شود، پرندگان و حیوانات هم نطق و تکلم دارند، که حضرت سلیمان ـ علیه‌السّلام ـ با عنایت خداوند می‌توانست اصوات پرندگان را تشخیص بدهد و با آن‌ها سخن بگوید، آنچه مسلم است، وزان نطق حیوانات همسان نطق و تلکم انسان‌ها نمی‌باشد. بلکه، در علم زیست شناسی ثابت شده که مورچگان برای خودشان صداهایی دارند و باهم دیگر حرف می‌زنند، بعضی از علماء زیست شناس گفته‌اند:

 

مورچگان علاوه بر این که با شاخک‌های خود با هم حرف می‌زنند، وسیله‌ای دیگر هم دارند، زیرا وقتی که لانة مورچه‌ها مورد حمله قرار می‌گیرد یا واقعة غیر منتظره‌ای روی می‌دهد مورچگان چنان با سرعت از خطر با خبر می‌شوند که باید قبول کرد این اعلام خطر به وسیلة دیگری غیر از تماس شاخکها به عمل آمده و شاید از امواج‌های که هنوز ما نشناخته‌ایم استفاده می‌کنند.[3]


پس مورچه‌ها صداهایی برای خودشان دارند که دلالت بر مقصودشان می‌کند و نطق آنها وزان خاص خود را دارد. امّا، سیستم شنوایی ما طوری است که قدرت شنیدن آن‌ها را ندارد. اما کسی که خداوند آن قدرت را به او عنایت کرده مثل سلیمان و ائمه ـ علیهم‌السّلام ـ می‌توانند آن صداها را بشنوند و تشخیص بدهند.


اما درباره جنسیت مورچه باید گفت: بعضی از مفسرین این احتمال را داده‌اند مورچه‌ای که بقیه مورچه‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید به داخل خانه‌هایتان بروید ماده بوده زیرا در این آیه آمده است: قالت نمله[4] که فعل به صورت مونث است که دلالت بر ماده بودن مورچه می‌کند. بعضی از مفسرین هم گفته‌اند: این تا در فعل قالت تاء تانیث لفظی است و این تاء دلیل بر مونث بودن حقیقی نمی‌کند و این که فعل مونث آمده از باب رعایت مونث لفظی و مجازی است؛ چون ممکن است نمله مونث مجازی باشد و بخاطر رعایت مطابقت لفظ کلمه «نمله» فعل قالت هم مونث آمده باشد.[5]


 پس این مونث بودن مورچه درحدّ احتمال است البتّه دانستن این که این مورچه نر بوده یا ماده در آنچه که هدف قرآن و این سوره است تاثیری ندارد.[6] آنچه مهم است این است که ما بدانیم حضرت سلیمان با زبان مورچگان و پرندگان آشنا بوده، باد ، جن و غیره در تسخیر او بوده اند... و همه انسان ها آمادگی دارند در بخش از جهان هستی تسخیر کنند و از این قبیل مطالب مهم که مورد نظر و آن شریف است. از این که جنس مورچه ی زمان حضرت سلیمان نر بوده یا ماده، چنان مهم نیست.


======================================
پی نوشت ها:
[1]. موریس مترلینگ، زندگی مورچگان، ذبیح الله منصوری، بیجا، کانون معرفت، ص14 .
[2] نمل/16.
[3]. موریس مترلینگ، زندگی مورچگان، مترجم ذبیح الله منصوری، بیجا، کانون معرفت، ص 69.
[4]. نمل/17.
[5]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، 1403 ق، ج14، ص96 .
[6].  مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15، ص 423..

 

منبع:andisheqom.com



  • system mtp
  • ۰
  • ۰

مؤلف گوید: این دعا چون دعاى موقف عرفات و بسیار طولانى بود ذکر ننمودیم و در این روزهای چهل و هفتم صحیفه کامله آن حضرت را با خشوع و دل شکستگى بخوان، که دعایى است مشتمل بر تمام مطالب دنیا و آخرت، که درود خدا بر انشاء کننده اش باد.


از جمله دعاهاى مشهور این روز دعاى حضرت سید الشّهدا علیه السّلام است.
بشر و بشیر پسران غالب اسدى روایت کرده اند، که بعد از ظهر روز عرفه در صحراى عرفات خدمت آن حضرت بودیم، پس با گروهى از اهل بیت و فرزندان و شیعیان، با نهایت خاکسارى و خشوع، از خیمه خود بیرون آمدند، و در جانب چپ کوه ایستادند، و روى مبارک خویش را بسوى کعبه نمودند و دست ها را برابر صورت برداشتند مانند مسکینى که طعام طلبد، و این دعا را خواندند:


اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ جازى کُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ کُلِّ قانعٍ وَراحِمُ کُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ،


خداى را سپاس که براى حکمش برگرداننده اى، و براى بخشش بازدارنده اى و همانند ساخته اى ساخته هیچ سازنده اى نیست، و او سخاوتمند وسعت بخش است، انواع مخلوقات را پدید آورد، و ساخته ها را با حکمتش محکم نمود، طلیعه ها بر او پوشیده نمى ماند، و ودیعه ها نزد او ضایع نمى شود پاداش دهنده هر سازنده، و بى نیازکننده هر قناعت گر، و رحم کننده بر هر نالان، و فرو فرستنده سودها، و نازل کننده کتاب جامع با نور درخشان است، او شنونده دعاها، و دورکننده بلاها، و بالابرنده درجات،


وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْکَ وَ اَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَیْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ شَیْئاً مَذْکُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ،


و کوبنده گردن کشان است، پس معبودى جز او نیست، و چیزى با او برابرى نمى کند، و چیزى همانندش نیست، و اوست شنوا و بینا، و لطیف و آگاه، و بر هرچیز تواناست.


خدایا به سوى تو رغبت می نمایم، و به پروردگاری تو گواهى مى دهم، اقرارکننده ام که تو پروردگار منى، و بازگشت من به سوى تو است، وجودم را با نعمتت آغاز کردى پیش از انکه موجودى قابل ذکر باشم، و مرا از خاک پدید آوردى، سپس در میان صلب ها جایم دادى، درحالى که از حوادث زمانه و رفت و آمد روزگار و سال ها،


فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْیّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْکُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَ لکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِکَ وَسَوابِـغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ یُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ،


ایمنى بخشیدى همواره کوچ کننده بودم از صلبى به رحمى، درگذشته از ایام و قرنهاى پیشین، از باب رأفت و لطف و احسانى که به من داشتى، مرا در حکومت پیشوایان کفر، آنان که پیمانت را شکستند، و پیامبرانت را تکذیب کردند، به دنیا نیاوردى، ولى زمانی به دنیا آوردى به خاطر آنچه در علمت برایم رقم خورده بود و آن عبارت بود از هدایتى که مرا براى پذیرفتن آن آماده ساختى، و در عرصه گاهش نشود و نمایم دادى، و پیش از آن هم با رفتار زیبایت، و نعمت هاى کاملت بر من مهر ورزیدى، در نتیجه وجودم را پدید آوردى از نطفه ریخته شده و در تاریکی هاى سه گانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادى،


لَمْ تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَکَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِ فَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ،


و مرا در آفرینش وجودم گواه نگرفتى، و چیزى از کار خلقتم را به من واگذار ننمودى، سپس براى آنچه در علمت از هدایتم گذشته بود مرا کامل میانه به دنیا آوردى، و در حال کودکى و خردسالى در میان گهواره محافظت نمودى، و از بین غذاها شیر گوارا نصیبم کردى، و دل دایه ها را بر من مهربان نمودى، و مادران پرمهر را به پرستارى ام گماشتى، و از آسیب هاى پریان نگهدارى فرمودى، و از زیادى و کمى سالمم داشتى، پس تو برترى اى مهربان، اى بخشنده، تا آنگاه که آغاز به سخن کردم.


اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَ رَبَّیْتَنى زایِداً فى کُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَ وَ اَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى،


نعمتهاى کاملت را بر من تمام کردى، و مرا در هر سال با افزوده شدن به وجودم پرورش دادى، تا آفرینشم کامل شد، و تاب و توانم معتدل گشت، حجّت را بر من واجب نمودى، چنان که معرفتت را به من الهام فرمودی و با شگفتی هاى حکمتت به هراسم افکندى، و به آنچه در آسمان و زمینت از پدیده هاى خلقت پدید آوردى بیدارم نمودى، به سپاس گذارى و یادت آگاهی ام دادى، و طاعت و عبادتت را بر من واجب نمودى، و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندى، و پذیرفتن خشنودى ات را بر من آسان کردى، و در تمام این امور به یارى و لطفت بر من منّت نهادى، سپس وقتى که مرا از بهترین خاک آفریدى،


لَمْ تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَدیمِ اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى کُلَّ النِّقَمِ لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى اِلَیْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى،


برایم نپسندیدى اى معبود من نعمتی را بدون نعمتى دیگر، و از انواع وسایل زندگى، و اقسام بهره ها نصیب من فرمودى، و این بخاطر نعمت بخشی بزرگ و بزرگتر و احسان دیرینه ات بر من بود، تا جایى که همه نعمتها را بر من کامل نمودى، و تمام بلاها را از من بازگرداندى، نادانى و گستاخی ام بر تو، بازت نداشت، از این که مرا به آنچه به تو نزدیک مى کند راهنمایى کردى، و به آنچه مرا به پیشگاهت مقرّب مى نماید توفیق دادى، پس اگر بخوانمت، اجابتم نمایى، و اگر از تو درخواست نمایم، عطایم کنى، و اگر اطاعتت کنم قدردانى فرمایى، و اگر به شکرت برخیزم بر نعمتم بیفزایى،


کُلُّ ذلِکَ اِکْمالٌ لاَِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَأَىَُّ نِعَمِکَ ی ا اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً أمْْ اَىُّ عَطـایاکَ أقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یا رَبِّ اَکْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ أوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ ما صَرَفْتَ وَدَرَأْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ أکْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى،


همه اینها کامل کردن نعمت هایت بر من و احسانت به سوی من است، پس منزّهى تو، منزّهى تو، که آفریننده اى، و بازگرداننده اى، و ستوده اى و بزرگوارى، نام هایت مقدس است، و نعمت هایت بزرگ، خدایا کدامیک از نعمت هایت را به شماره آورم و یاد کنم، یا براى کدمیک از عطاهایت به سپاسگذارى برخیزم درحالى که پروردگارا، بیش از آن است که شماره گران برشمارند، یا اینکه یاد دارندگان در دانش به آنها برسند، آنگاه اى خدا، آنچه از بدحالى و پریشانی از من بازگرداندى و دور کردى، از آنچه از سلامتى کامل و خوشحالى برایم نمایان شد، بیشتر است، معبودا، من گواهی مى دهم به حقیقت ایمانم،


وَعَقْدِ عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَکاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ حَنَکِ فَمى وَفَکّى،


و باور تصمیمات یقینم، و یکتاپرستى بى شائبه صریحم و درون پوشیده نهادم، و آویزه هاى راه هاى نور چششم، و چین هاى صفحه پیشانى ام، و روزنه هاى راه هاى نفسم، و پرّه هاى نرمه تیغه بینى ام، و حفره هاى پرده شنوایى ام، و آنچه که ضمیمه شده و بر ان بر هم نهاده دو لبم، و حرکتهاى سخن زبانم، و جاى فرو رفتگى سقف دهان و آرواره ام، و محل روییدن دندانهایم،


وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى کَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا انْتَسَجَ عَلى ذلِکَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى وَیَقَظَتى وَسُکُونى وَحَرَکاتِ رُکُوعى وَسُجُودى ،


و جاى گوارایى خوراک و آشامیدنى ام، و بار بر مغز سرم و رسایى رگهایى طولانى گردنم، و آنچه را قفسه سینه ام در برگرفته، و بندهای پى شاهرگم، و آویخته هاى پرده دلم، و قطعات کناره هاى کبدم، و آنچه را در برگرفته غضروف های دنده هایم، و جایگاه هاى مفاصلم، و پیوستگى پاهایم، و اطراف انگشتانم، و گوشتم، و خونم، و مویم، و پوستم، و عصبم، و نایم، و استخوانم، و مغزم، و رگهایمو تمام اعضایم، و آنچه در ایام شیرخوارگى بر آنها بافته شد، و آنچه زمین از سنگینى من برداشته، و خوابم و بیدارى ام و سکونم، و حرکات رکوع و سجودم،


اَنْ لَوْ حاوَلْتُ وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ أُؤَدِّىَ شُکْرَ واحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ شُکْرُکَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ أَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ إنّى ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى کِتابِکَ النّاطِقِ،


خلاصه با تمام این امور گواهى مى دهم بر اینکه اگر به حرکت مى آمدم و طول روزگاران، و زمانهاى بس دراز مى کوشیدم، بر فرض که آن همه زمان را عمر مى کردم، که شکر یکى از نعمت هایت را بجا آورم نخواهم توانست، جز با منتّت که به سبب آن شکرت بر من واجب می شود، شکرى دایم و نو، و ثنایى تازه و فراهم.


آری اگر من و همه شمارش گران از آفریدگانت، حرص ورزیم که نهایت نعمت هایت، از نعمت هاى سابقه دار و بى سابقه ات را برشماریم، هرگز نمى توانیم به شماره آوریم، و نه اندازه آن را حصا کنیم، چه دور است چنین چیزى چگونه ممکن است؟ و حال آنکه تو در کتاب گویایت،


وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها صَدَقَ کِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِکَ غَیْرَ أَنّى یا اِلهى اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَ أَقُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى مُلْکِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ،


و خبر صادقانه ات اعلام کرده اى: اگر نعمتهاى خدا را برشمارید، قدرت شمارش آن را ندارید.


خدایا کتابت راست گفته، و اخبارت صادقانه است، و پیامبرانت و رسولانت به مردم رساندند، آنچه را از وحیت بر آنان نازل کردى.


و براى آنان و به وسیله آنان از دینت شریعت ساختى، معبودا من گواهى میدهم به تلاش و کوششم، و به قدر رسایى طاعت و ظرفیتم، و از باب ایمان و یقین میگویم: سپاس خداى را که فرزندى نگرفته، تا از او ارث برند، و براى او در فرمانروایى اش شریکى نبوده تا با او در آنچه پدید آورده مخالفت کند،


وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ وَسـَلَّمَ


و سرپرستى از خوارى برایش نبوده، تا او را در آنچه ساخته یارى دهد، پس منزّه است او، منزّه است او، اگر در آسمان و زمین معبودهایى جز خدا بود، هر آینه هر دو تباه مى شدند و متلاشى میگشتند، منزّه است خداى یگانه یکتا، و بى نیاز، که نزاده، و زاده نشده و احدى همتایش نبوده است.


سپاس خداى را، سپاسى که برابرى کند با سپاس فرشتگان مقرّب، و انبیای مرسلش را، و درود و سلام خدا بر بهترین برگزیده از خلقش محمّد خاتم پیامبران، و اهل بیت پاک و پاکیزه و ناب گشته او باد.


آنگاه آن حضرت، شروع به درخواست از خدا کرد، و در دعا اهتمام ورزید، و درحالى که اشک از دیده هاى مبارکش جارى بود، دعا را به این صورت ادامه داد:


اَللّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاکَ کَانّى أَراکَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویکَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِکَ وَخِرْلى فى قَضآئِکَ وَبارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتّى لا احِبَّ تَعْجیلَ ما اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـارِبى وَاَقِرَّ بِذلِکَ عَیْنى اَللَّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُکَّ رِهانى،


خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم، و با پرهیزگارى مرا خوشبخت گردان، و به نافرمانى ات بدبختم مکن، و خیر در قضایت را برایم اختیار کن، و به من در تقدیرت برکت ده، تا تعجیل آنچه را تو به تأخیر انداختى نخواهم، و تأخیر آنچه را تو پیش انداختى میل نکنم.


خدایا قرار ده، بى نیازى را در ذاتم، و یقین را در دلم، و اخلاص را در عملم، و نور را در دیده ام، و بصیرت را در دینم و مرا به اعضایم بهره مند کن، و گوش و چشمم را دو وارث من گردان، و مرا بر آن که به من ستم روا داشته پیروز فرما، و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده، و چشمم را بدین سبب روشن گردان.


خدایا گرفتارى ام را برطرف کن، و زشتى ام را بپوشان، و خطایم را بیامرز و شیطانم را بران و دینم را ادا کن،


وَاْجَعْلْ لى یا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى الاْ خِرَهِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً بَصیراً وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَهً بى وَقَدْ کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى عافَیْتَنى رَبِّ بِما کَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَیْتَنى رَبِّ بِما اَوْلَیْتَنى وَمِنْ کُلِّ خَیْرٍ اَعْطَیْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى وَسَقَیْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَیْتَنى وَاَقْنَیْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى،


و برایم معبودا در آخرت و دنیا درجه اى برتر قرار ده، خدایا تو را سپاس، مرا آفریدى، و شنوا و بینا قرار دادى، و تو را سپاس که مرا پدید آوردى، و از روى رحمت، آفریده ه ای متناسب قرار دادى، درحالیکه از آفرینش من بینیاز بودى، پروردگارا به اینکه مرا پدید آوردى.


پس در خلقتم تناسب نهادى، پروردگارا به اینکه آفرینشم را آغاز نمودى، و صورتم را نیکو نمودى، پروردگارا به اینکه به من احسان کردى و در خویشتنم عافیت نهادى، پروردگارا به اینکه محافظتم تمودى و موّفقم داشتى، پروردگارا به اینکه بر من نعمت بخشیدى و راهنمایى ام نمودى، پروردگارا به اینکه سزاوار احسانم کردى، و از هر خیری عطایم کردى، پروردگارا به اینکه مرا خوراندى و نوشاندى، پروردگارا به اینکه بی نیازم ساختى و اندوخته ام بخشیدى، پروردگارا به اینکه یاریام نمودى و عزّتم بخشیدى،


رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِکَ الصّافى وَیَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِکَ الْکافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ وَصُرُوفِ اللَّیالى وَالاَْیّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْیا وَکُرُباتِ الاْ خِرَهِوَاکْفِنى شَرَّ ما یَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاکْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدینى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنى فَبارِکْ لى وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَیْرِکَ فَلا تَکِلْنى.
اِلهى اِلى مَنْ تَکِلُنى؟


پروردگارا به اینکه به من پوشاندى، از پوشش با صفایت و بر من آسان نمودى، از رفتار کفایت کننده ات، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا بر بلاهاى روزگار، و حوادث شب ها و روزها یارى ده، و از هراس هاى دنیا، و گرفتاری هاى آخرت نجات ده، و مرا از شرّ آنچه ستمگران در زمین انجام می دهند کفایت کن، خدایا از آنچه مى ترسم مرا بس باش و از آنچه حذر می کنم نگهدارى کن، و در نفسم و دینم از من نگهبانى فرما و مرا در سفرم نگهدار، و در خاندان و مالم جانشین باش، و مرا در آنچه نصیبم فرمودى برکت ده، و در نزد خویش خوارم ساز، و در دیدگان مردم بزرگم کن، و از شرّ جن و انس سالمم بدار و به گناهانم رسوایم مساز، و به باطنم سبکم منما، و به عملم دچارم مکن، و مرا از نعمتایت محروم مفرما، و به غیر خود واگذارم مکن.
خدایا، مرا به که واگذار میکنى؟


اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى اَمْ اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ اَمْرى اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّکْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَکَ غَیْرَ اَنَّ عافِیَتَکَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُکَ یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ الاَْرْضُ وَ السَّمواتُ وَکُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ.


به نزدیک تا با من به دشمنى برخیزد، یا به بیگانه تا با من با ترش رویى برخورد کند یا به آنان که خوارم میشمرند؟ ، و حال اینکه تو خداى من، و زمامدار کار منى.


من به تو شکایت میکنم، از غربتم، و دوری خانه آخرتم، و سبکی ام نزد کسیکه اختیار کارم را به او دادى.


خدایا غضبت را بر من فرود نیاور، اگر در مقام خشم کردن بر من نباشى، از غیر تو باک ندارم، منزّهى تو، جز اینکه عافیتت بر من گسترده تر است، از تو درخواست میکنم پروردگارا به نور جمالت، که زمین و آسمان ها به آن روشن گشت، و تاریکی ها به آن برطرف شد،


وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ اَنْ لا تُمیتَنى عَلى غَضَبِکَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَکَ لَکَ الْعُتْبى لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِک لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیْتِ الْعَتیقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَکَهَ وَجَعَلْتَهُ لِلنّاسِ اَمْناً یا مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ یا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِکَرَمِهِ یا عُدَّتى فى شِدَّتى یا صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى کُرْبَتى یا وَلِیّى فى نِعْمَتى یا اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیَعْقُوبَ وَرَبَّ جَبْرَئیلَ وَمیکائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیّینَ وَ الِهِ الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریهِ وَالاِْ نْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ کـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکیمِ


و کار گذشتگان و آیندگان به وسیله آن به اصلاح رسید، که مرا بر خشمت نمیرانى، و ناخشنودی ات را بر من فرود نیاورى، خشنودى حق توست، خشنودى حق توست، تا پیش از ان راضى شوى، معبودى جز تو نیست، پروردگار خانه محترم، و مشعر الحرام، و خانه کعبه که برکت را در آن نازل فرمودى، و آن را براى مردم ایمن ساختى، ای آن که با بردباری اش از گناهان بزرگ گذشت، اى آن که با فضلش نعمتها را کامل ساخت، اى آن که با کرمش گسترده و فراوان عطا کرد، اى توشه ام در سختی ها، اى همراهم در تنهایى، اى فریادرسم در گرفتاری ها، اى سرپرستم در نعمتها، اى خداى من و خداى پردانم ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب، و پروردگار جبراییل و میکاییل و اسرافیل و پروردگار محمّد خاتم پیامبران و اهل بیت برگزیده اش و نازل کننده تورات و انجیل و زبور و قرآن و فروفرستنده کهیعص و طه و یس و قرآن حکیم


اَنْتَ کَهْفى حینَ تُعْیینِى الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُکَ لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَهِ اَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّهِ عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ ،


تو پناهگاه منى زمانى که راه ها با همه وسعتشان درمانده ام کنند، و زمین با همه پهناوری اش بر من تنگ گیرد و اگر رحمت تو نبود، هر آینه من از هلاک شدگان بودم، و نادیده گیرنده لغزشم تویى، و اگر پرده پوشی ات بر من نبود، هرآینه من از رسواشدگان بودم، و تویى که مرا با پیروزى بر دشمنانم تأیید میکنى، و اگر یارى تو نبود هر آینه من از شکست خوردگان بودم، اى که وجودش را به بلندى و برترى اختصاص داده، در نتیجه اولیایش به عزّت او عزیز میشوند، ای آن که پادشاهان در برابرش یوغ ذلّت بر گردن هایشان گذاشته اند، در نتیجه از حملاتش ترسانند،


یَعْلَمُ خائِنَهَ الاَْعْیُنِ وَما تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَیْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَهُ وَالدُّهُورُ یا مَنْ لا یَعْلَمُ کَیْفَ هُوَ اِلاّ هُوَیا مَنْ لا یَعْلَمُ ما هُوَ اِلاّ هُوَ یا مَنْ لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ یا مَنْ کَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ یا مَنْ لَهُ اَکْرَمُ الاَْسْمآءِ یا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا یَنْقَطِعُ اَبَداً یا مُقَیِّضَ الرَّکْبِ لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّهِ مَلِکاً یا ر ادَّهُ عَلى یَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ یا کاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَیُّوبَ وَمُمْسِکَ یَدَىْ اِبْرهیمَ


خیانت چشمها را، و آنچه سینه ها پنهان میکنند میداند، و به پنهانی هایى که زمانها و روزگاران میآورد آگاهى دارد، اى آن که جز او نمیداند او چگونه است، اى آن که جز او نمیداند او چیست، اى آن که جز او او را نمی شناسد، اى آن که زمین را بر آب انباشت، و هوا را به آسمان بست، اى آن که او راست گرامیترین نام ها اى صاحب احسانى که هرگز قطع نگردد، اى آماده کننده کاروان براى نجات یوسف در سرزمین بیآب و گیاه، و خارج کننده اش از چاه، و قراردهنده اش بر تخت پادشاهى پس از دوره بندگی اى برگرداننده یوسف به نزد یعقوب، پس از انکه دو چشمش از اندوه نابینا شد، و دلش آکنده از غم بود، اى برطرف کننده بدحالى و گرفتارى از ایوب، اى گیرنده دستهاى ابراهیم


عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَکَرِیّا فَوَهَبَ لَهُ یَحْیى وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً یا مَنْ اَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئی لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ یا مَنْ اَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ یَدَىْ رَحْمَتِهِ یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ اسْتَنْقَذَ السَّحَرَهَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِ یَاْکُلُونَ رِزْقَهُ،


از بریدن سر فرزندش، پس از سنّ پیرى، و به پایان آمدن عمرش اى که دعاى زکرّیا را اجابت کرد و یحیى را به او بخشید و او را یگانه و تنها وا نگذاشت، اى که یونس را از دل ماهی به در آورد، اى که دریا را براى بنى اسراییل شکافت و آنان را نجات داد، و فرعون و لشگریانش را از غرق شدگان قرار داد اى که بادها را مژده دهندگانى پیشاپیش باران رحمتش فرستاد، اى که بر عذاب نافرمانان از بندگانش شتاب نورزد، اى آن که ساحران روزگار موسى را از ورطه هلاکت رهانید، پس از سالیان طولانى که در انکار حق بودند، و در عین حال تنعمّ به نعمت او رزقش را میخوردند،


وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله یا بَدىَُّ یا بَدیعُ لا نِدَّلَکَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَکَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا مُحْیِىَ الْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّ لَهُ شُکْرى فَلَمْ یَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطیَّئَتى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى الْمَعاصى فَلَمْ یَشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْ رَزَقَنى فى کِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى یا مَنْ عارَضَنى بِالْخَیْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَهِ وَالْعِصْیانِ یا مَنْ هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُکْرَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ دَعَوْتُهُ مَریضاً فَشَفانى،


و براى غیر او بندگى میکردند، با او مخالفت داشتند و براى او شبیه قرار داده بودند، و پیامبرانش را تکذیب کردند، اى خدا، اى خدا، اى آغازگر، اى پدیدآور، براى تو همتایى نیست، اى جاودانگى که پایانى برایت نمیباشد، اى زنده وقتى که زنده ایى نبود، اى زنده کننده مردگان، اى مراقب بر هرکس به آنچه که انجام داده، اى که شکرم براى او اندک است ولى محرومم نساخت، خطایم بزرگ شد، پس رسوایم نکرد، و مرا بر نافرمانیها دید، ولى در بین مردم رسوایم ننمود، اى که در خردسالی حفظم نمود، و در بزرگسالى رزقم داد، اى که عطاهایش نزد من شماره نشود، و نعمتهایش تلافى نگردد، اى که با من به خیر و احسان روبرو شد، و من با بدى و نافرمانى با او روبرو گشتم، اى که به ایمان هدایتم نمود، پیش از آنکه سپاس نعمتهایش را بشناسم، اى که در بیمارى خواندمش، پس شفایم داد،


وَعُرْیاناً فَکَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ فَاَرْوانى وَذَلیلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَکَثَّرَنى وَغائِباً فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنى وَاَمْسَکْتُ عَنْ جَمیعِ ذلِکَ فَابْتَدَاَنى فَلَکَ الْحَمْدُ وَالشُّکْرُ یا مَنْ اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ کُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَکَ وَمِنَنَکَ وَکَرائِمَ مِنَحِکَ لا اُحْصیها یا مَوْلاىَ ،


و در حال برهنه گی پوشاند مرا، و در حال گرسنگى سیرم کرد و در حال تشنگى سیرابم نمود، و در حال خوارى، عزّتم بخشید، و در حال نادانى معرفتم بخشید، و در حال تنهایى افزونم نمود، و در حال غربت، بازم گرداند، و رد حال ندارى، دارایم کرد، و در یاریخواهى، یاریام فرمود، و در ثروتمندى محرومم نکرد، و از درخواست همه اینها باز ایستادم، پس او شروع به عنایت بر من نمود، حمد و سپاس توراست، اى که لغزشم را نادیده گرفت و اندوهم را زدود، و عایم را اجابت نمود، و عیبم را پوشاند، و گناهم را آمرزید، و مرا به خواسته ام رساند و بر دشمنم پیروز گرداند، اگر نعمتها و عطاها و بخشش هاى باارزشت را برشمارم هرگز نمیتوانم به شماره آرم، اى سرور من،


اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَکْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ الَّذى اَعْطَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اوَیْتَ اَنْتَ الَّذى کَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَکَّنْتَ اَنْتَ الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى اَیَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى عافَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَکْرَمْتَ ،


تویى که عطا کردى، تویى که نعمت دادى، تویى که نیکى کردى، تویى که زیبا نمودى، تویى که افزون نمودى، تویى که کامل کردى، تویى که روزى دادى، تویى که موّفق نمودى، تویى که عطا فرمودى، تویى که بینیاز نمودى، تویى که ثروت بخشیدى، تویى که پناه دادى، تویى که کفایت نمودى، تویى که راهنمایى فرمودى، تویى که حفظ کردى، تویى که پرده پوشى نمودى، تویى که آمرزیدی تویى که نادیده گرفتى، تویى که قدرت دادى، تویى که عزّت بخشیدى، تویى که کمک کردى، تویى که مساعدت فرمودى، تویى که تأیید نمودى، تویى که نصرت دادى، تویى که شفا بخشیدى، تویى که سلامت کامل دادى، تویى که گرامى داشتى،


تَبارَکْتَ وَتَعالَیْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَکَ الشُّکْرُ واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَکَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى یا مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَیِّدى اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَیْتُکَ وَنَهَیْتَنى فَارْتَکَبْتُ نَهْیَکَ،


بزرگ و برترى، حمد و شکر همیشگى توراست، سپس من معبودا اعتراف کننده به گناهانم هستم، پس مرا بیامرز، منم که بد کردم، منم که خطا کردم، منم که قصد گناه کردم، منم که نادانى نمودم، منم که غفلت ورزیدم، منم که اشتباه کردم، منم که به غیر تو اعتماد کردم، منم که در گناه تعمّد داشتم، منم که وعده کردم، منم که وعده شکستم، منم که پیمان شکنى نمودم، منم که اقرار کردم، منم که به نعمتت بر خود و پیش خود اعتراف کردم، و به گناهانم اقرار میکنم، پس مرا بیامر، اى آن که گناهان بندگانش به او زیانى نرساند، و او بینیاز از طاعت آنان است، و توفیق دهنده کسی که از آنان به کمک و رحمتش عمل شایسته بجا آورد، تو را سپاس اى معبود من و آقاى من، و خداى من، فرمان دادى فرمانت نخواندم، نهیم نمودى، مرتکب نهیت شدم،


فَاَصْبَحْتُ لا ذا بَر آءَهٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِأَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ یا مَوْلاىَ فَلَکَ الْحُجَّهُ وَالسَّبیلُ عَلَىَّ یا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ یَزجُرُونى وَمِنَ الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ یُعَیِّرُونى وَمِنَ السَّلاطینِ اَنْ یُعاقِبُونى وَلَوِ اطَّلَعُوا یا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا یا اِلـهى بَیْنَ یَدَیْکَ یا سَیِّدى،


اکنون چنانم، که نه دارنده زمینه برائتم تا عذرخواهى کنم، و نه داراى قدرتم، تا یارى ستانم، اى مولای من با چه وسیله اى با تو روبرو شوم؟ ، آیا با گوشم، یا با دیده ام، یا با زبانم، یا با دستم، یا با پایم، آیا این همه نعمت هاى تو نزد من نیست؟ و من به همه اینها تو را معصیت کردم، اى مولاى من، تو را بر من حجّت و راه است، اى آن که مرا از پدران و مادران پوشاند، از اینکه مرا از خود برانند، و از خویشان و برادران، از اینکه مرا سرزنش کنند، و از پادشاهان از اینکه مجازاتم نمایند، مولاى من اگر اینان آگاه می شدند، بر آنچه تو بر آن از من میدانى، در این صورت مهلتم نمی دانند، و مرا تنها میگذاردند، و از من می بریدند، هم اینک اى خداى من در برابرت هستم، ای آقاى من،


خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ حَقیرٌ لا ذُو بَر آئَهٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّهٍ فَاَنْتَصِرَُ وَلا حُجَّهٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلاىَ یَنْفَعُنى کَیْفَ وَاَنّى ذلِکَ وَجَوارِحى کُلُّها شاهِدَهٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ یَقیناً غَیْرَ ذى شَکٍّ اَنَّکَ سآئِلى مِنْ عَظایِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّکَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ وَعَدْلُکَ مُهْلِکى وَمِنْ کُلِّ عَدْلِکَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى یا اِلـهى فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِکَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِکَ وَجُودِکَ وَکـَرَمـِکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الظّالِمـیـنَ ،


فروتن و خوار، درمانده و کوچک، نه دارنده زمینه برائتم، تا عذرخواهى کنم، و نه نیروى که یارى بطلبم، و نه دلیلى که با آن احتجاج نمایم، و نه گوینده اى هستم که گناه و کار بد نکرده باشم، انکار گناه کجا؟ بر فرض اگر انکار میکردم، چه سود میداد، چگونه؟ و چسان این معنا ممکن شود، و حال آنکه همه اعضایم بر آنچه عمل کردم بر من گواهند به یقین دانستم بدون تردید.


که تو از کارهاى بزرگ من پرسنده اى، و تو حاکم عدالت پیشه اى هستى که در حکم و داورى ستم نمیکنى، و عدالت تو هلاک کننده من است، و من از همه عدالت تو گریزانم، معبودا اگر مرا عذاب کنى، به خاطر گناهان من است پس از حجّتى که بر من دارى، و اگر از من درگذرى، به سب بردبارى و جود و کرم توست، معبودى جز تو نیست من از ستمکارانم،


لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْخـاَّئِفـیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِلیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرَّاجینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِن السـّـاَّئِلیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُکَبِّرینَ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ رَبّى وَرَبُّ اباَّئِىَ الاَْوَّلینَ،


معبودى جز تو نیست من از آمرزش خواهانم، معبودى جز تو نیست من از یکتاپرستانم، معبودى جز تو نیست من از هراسندگانم معبودى جز تو نیست، من از بیمناکانم، معبودى جز تو نیست من از امیدوارانم، معبودى جز تو نیست من از مشتاقانم، معبودى جز تو نیست من از «لا اله الّه اللّه» گویانم، معبودى جز تو نیست من از درخواست کنندگانم، معبودى جز تو نیست من از تسبیح کنندگانم، معبودى جز تو نیست منزّهى تو، من از تکبیرگویانم، معبودی جز تو نیست منزّهى تو پروردگار من و پروردگار پدران نخستین من،


اَللّهُمَّ هذا ثَنائى عَلَیْکَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِکْرِکَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى بِـالائِکَ مُعَدِّداً وَاِنْ کُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِکَثْرَتِها وَسُبُوغِها وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَکَشْفِ الضُّرِّوَتَسْبیبِ الْیُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفریجِ الْکَرْبِ وَالْعافِیَهِ فِى الْبَدَنِ وَالسَّلامَهِ فِى الدّینِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِکْرِ نِعْمَتِکَ جَمیعُ الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِکَ تَقَدَّسْتَ وَتَعالَیْتَ مِنْ رَبٍّ کَریمٍ عَظیمٍ رَحیمٍ لا تُحْصى الاَّؤُکَ،


خدایا این است ثناى من بر تو براى تعظیم تو، و اخلاصم براى یاد تو.
براى یکتاپرستى، و اقرارم به نعمت هایت، در شمارش آنان، اگرچه اعتراف دارم نتوانستم آنها را شماره کنم به خاطر کثرت و کمالش و نمایائى و پیشى جستنش تاکنون، آنچه همواره مرا با آن همراه آنها سرپرستى میکردى، از هنگامى که مرا آفریدى و پدید آوردى، از آغاز عمر، و همه آنچه بر من بخشیدى از: بی نیاز گرداندنم از تهیدستى، و برطرف کردن بدحالی و فراهم کردن اسباب راحتى و دفع دشوارى و گشودن گره اندوه، و تندرستى در بدن، و سلامت در دین، اگر همه جهانیان از گذشتگان و آیندگان به اندازه اى که نعمتت را ذکر کنم یاری ام دهند، نه من قدرت ذکر آن را دارم نه آنها، مقدّسى و برترى، از اینکه پروردگار کریم، بزرگ، مهربانى، عطاهایت به عدد نیابد،


وَلا یُبْلَغُ ثَنآؤُکَ وَلا تُکافِىُ نَعْمآؤُکَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَتْمِمْ عَلَیْنا نِعَمَکَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِکَ سُبْحانَکَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ اِنَّکَ تُجیبُ الْمُضْطَرَّ وَتَکْشِفُ السُّوَّءَوَتُغیثُ الْمَکْرُوبَ وَتَشْفِى السَّقیمَ وَتُغْنِى الْفَقیرَ وَتَجْبُرُ الْکَسیرَوَتَرْحَمُ الصَّغیرَ وَتُعینُ الْکَبیرَ وَلَیْسَ دُونَکَ ظَهیرٌ وَلا فَوْقَکَ قَدیرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْکَبیرُ یا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الاَْسیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ یا عِصْمَهَ الْخآئِفِ الْمُسْتَجیرِ یا مَنْ لا شَریکَ لَهُ وَلا وَزیرَ،


به ثنایت نتوان رسید.
نعمت هایت تلافى نگردد، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نعمت هایت را بر ما تمام کن و به طاعتت خوشبختان فرما، منزّهى تو، معبودى جز تو نیست.


خدایا بیچارگان را پاسخ میدهى، و بدى را برطرف میکنى، و به فریاد گرفتاران میرسى، و بیماران را درمان میکنى، و تهیدست را بی نیاز میگردانى، و شکست را جبران مینمایى، و به خردسالان رحم میکنى، و به بزرگسالان کمک میدهى، جز تو پشتیبانى نیست، و فوق تو قدرت مندى وجود ندارد، و تو برتر و بزرگی اى رهاکننده اسیر در بند، اى روزی دهنده کودک خردسال، اى پناه هراسنده پناه خواه، اى که برایت شریک و وزیرى نیست،


صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ اَفْضَلَ ما اَعْطَیْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ عِبادِکَ مِنْ نِعْمَهٍ تُولیها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِیَّهٍ تَصْرِفُه ا وَکُرْبَهٍ تَکْشِفُها وَدَعْوَهٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَهٍ تَتَقَبَّلُها وَسَیِّئَهٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّکَ لَطیفٌ بِما تَشاَّءُ خَبیرٌ وَعَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَقْرَبُ مَنْ دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَکْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ مَنْ سُئِلَ یا رَحمنَ الدُّنْیا وَالاْ خِرَهِ وَرحیمَهُما لَیْسَ کَمِثْلِکَ مَسْئُولٌ وَلا سِواکَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُکَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُکَ فَاَعْطَیْتَنى وَرَغِبْتُ اِلَیْکَ فَرَحِمْتَنى،


بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و د راین شب به من عطا کن برترین چیزى که عطا کردى و نائل نمودى یکى از بندگانت را، از نعمتى که می بخشى، و عطاهایى که تجدید می نمایى، و بلایى که برمیگردانی و رنجى که برطرف میکنى، و دعایى که می شنوى، و عمل نیکى که می پذیرى، و بدى که می پوشانى، همانا به هرچه خواهى مهربان و آگاهى، و بر هرچیز توانایى.
خدایا تو نزدیک ترین کسى هستى که خوانده شود، و سریع ترین کسیکه جواب دهد، و بزرگوارترین کسیکه گذشت کند، و وسیع ترین کسیکه عطا کند، و شنواترین کسیکه سؤال شود، اى مهربان دنیا و آخرت، و بخشنده دنیاوآخرت، همانند تو سؤال شده اى نیست، و غیر تو آرزو شده اى وجود ندارد، خواندمت، پاسخم دادى، از تو درخواست کردم عطایم نمودى، و به سویت میل کردم، به من رحم فرمودى،


وَوَثِقْتُ بِکَ فَنَجَّیْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَیْکَ فَکَفَیْتَنى اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَرَسُولِکَ وَنَبِیِّکَ وَعَلى الِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَکَ وَهَنِّئْنا عَطآئَکَ وَاکْتُبْنا لَکَ شاکِرینَ وَلاِ لاَّئِکَ ذ اکِرینَ امینَ امینَ رَبَّ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ یا مَنْ مَلَکَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ یا غایَهَ الطّالِبینَ الرّاغِبینَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجینَ یا مَنْ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْءٍ عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقیلینَ رَاْفَهً وَرَحْمَهً وَحِلْماً.


به تو اطمینان کردم، نجاتم دادى، و به تو پناهنده شدم، کفایتم نمودى، خدایا درود فرست بر محمّد بنده و فرستاده ات و پیامبرت، و بر همگى اهل بیت پاک و پاکیزه اش، و نعمتهایت را بر ما تمام کن، و عطاهایت را بر ما گوارا گردان، و ما را نسبت به خود از سپاس گذاران، و در نعمت هایت از یادکنندگان ثبت فرما، آمین آمین اى پروردگار جهانیان، خدایا اى که مالک شد و توانست، و توانست و چیره شد، نافرمانی شد و پوشاند، از او آمرزش خواسته شد و آمرزید، اى هدف خواستاران مشتاق، و نهایت آرزوى امیدواران اى آن که در دانش بر هرچیز احاطه دارد، و در مهربانى و رحمت و بردبارى، جویندگان گذشت از گناه را فرا میگیرد،


اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَرَسُولِکَ وَخِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَاَمینِکَ عَلى وَحْیِکَ الْبَشیرِ النَّذیرِ السِّراجِ الْمُنیرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِکَ مِنْکَ یا عَظیمُ فَصَـلِّ عَلَیْـهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبیـنَ الطَّیِّبیـنَ الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِکَ عَنّا فَاِلَیْکَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ نَصیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ بَیْنَ عِبادِکَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَهٍ تَنْشُرُها،


خدایا در این شب به تو رو می آوریم، شبى که آن را شرافت و عظمت دادى به محمّد پیامبرت و فرستاده ات و برگزیده از خلقت، و امین وحیت، آن مژده دهنده و ترساننده، و چراغ نوربخش، آن که به سبب او بر مسلمانان نعمت بخشیدى، و او را رحمت براى جهانیان قرار دادى.


خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، آنچنان که محمّد از جانب تو شایسته آن است، اى بزرگ، بر او بر همه خاندان نجیب و پاک و پاکیزه اش درود فرست، و ما را به گذشت از ما بپوشان، که صداها با انواع لغات به جانب تو بلند است، خدایا در این شب برای ما قرار ده، از هر خیرى نصیبى که میان بندگانت تقسیم میکنى، و نورى که با آن هدایت می نمایى، و رحمتى که می گسترانى،


وَبَرَکَهٍ تُنْزِلُها وَعافِیَهٍ تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا الْوَقْتِ مُنْجِحینَ مُفْلِحینَ مَبْرُورینَ غانِمینَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ الْقانِطینَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِکَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِکَ وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِکَ مَحْرُومینَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِکَ قانِطینَ وَلا تَرُدَّنا خائِبینَ وَلا مِنْ بابِکَ مَطْرُودینَ یا اَجْوَدَ الاَْجْوَدینَ وَاَکْرَمَ الاَْکْرَمینَ اِلَیْکَ اَقْبَلْنا مُوقِنینَ وَلِبَیْتِکَ الْحَرامِ امّینَ قاصِدینَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِکِنا وَاَکْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَیْکَ اَیْدِیَنا فَهِىَ بِذِلَّهِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَهٌ اَللّهُمَّ فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِیَّهِ ما سَئَلْناکَ ،


و برکتى که فرو میفرستى، و عافیتى که بر اندام حیات بندگان میپوشانى، و رزقى که می گسترى، اى مهربان ترین مهربانان.


خدایا ما را در این وقت از پیشگاه رحمتت پیروز و رستگار و پذیرفته و بهره مند بازگردان، و ما را از ناامیدان قرار مده، و از رحمتت با دست خالى مگذار، و از آنچه از فضلت امیدواریم مبتلاى به حرمان مکن، و از رحمتت محروممان منما، و از افزونى آنچه از عطایت آرزو داریم ناامید مساز، و ناکام باز مگردان، و از درگاهت مران، اى بخشنده ترین بخشندگان، و کریم ترین کریمان، یقین کنان به درگاهت رو نمودیم، و آهنگ کنان و قصدکنان به زیارت خانه ات آمده ایم، بر اداى مناسک حج یاریمان ده، و حجّمان را کامل نما، و از ما درگذر و به ما سلامت کامل بده، چرا که دست هاى خود را به جانب تو دراز کرده ایم، و آن دستها به خوارى اعتراف علامت دار است.


خدایا آنچه را در این شب از تو خواستیم به ما عطا کن،


وَاکْفِنا مَا اسْتَکْفَیْناکَ فَلا کافِىَ لَنا سِواکَ وَلا رَبَّ لَنا غَیْرُکَ نافِذٌ فینا حُکْمُکَ مُحیطٌ بِنا عِلْمُکَ عَدْلٌ فینا قَضآؤُکَ اِقْضِ لَنَا الْخَیْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَیْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا بِجُودِکَ عَظیمَ الاَْجْرِ وَکَریمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْیُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اَجْمَعینَ وَلا تُهْلِکْنا مَعَ الْهالِکینَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَکَ وَرَحْمَتَکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ .


و کفایت آنچه را از تو خواستین عهده دار باش، که ما را کفایت کننده اى جز تو نیست، و براى ما پروردگارى جز تو نمیباشد، قانونت بر ما نافذ است، دانشت ما را فراگیر است، قضایت درباره ما عادلانه است، خیر را براى ما حکم کن و ما را اهل خیر قرار بده.


خدایا پاداش بزرگ و ذخیره کریمانه و دوام آسایش را به حق جودت بر ما لازم گردان، و گناهان همه ما را بیامرز، و با هلاک شدگان هلاکمان مکن، و مهربانى و رحمتت را از ما باز مگردان، اى مهربان ترین مهربانان،


اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَکَ فَاَعْطَیْتَهُ وَشَکَرَکَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِهِ کُلِّها فَغَفَرْتَها لَهُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ تَضَرُّعَنا یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَیا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ یا مَنْ لا یَخْفى عَلَیْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُیُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَکْنُونِ وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَیْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا کُلُّ ذلِکَ قَدْ اَحْصاهُ عِلْمُکَ وَوَسِعَهُ حِلْمُکَ سُبْحانَکَ وَتَعالَیْتَ عَمّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً کَبیراً تُسَبِّحُ لَکَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فیهِنَّ وَاِنْ مِنْ شَىْءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ،


خدایا در این وقت ما را از کسانى قرار ده که از تو درخواست کردند، و تو به آنان عطا فرمودی و تو را شکر نمودند پس بر آنان افزودى و به سویت بازگشتند و آنان را پذیرفتى، و به سوى تو از همه گناهانشان بیزاى جستند پس همه گناهانشان را آمرزیدی اى داراى بزرگى و بزرگوارى.


خدایا ما را پاک کن، و به جانب راست و درستى توجّه ده، و زارى ما را بپذیر، ای بهترین کسیکه درخواست شد، و رحم کننده ترین کسیکه از او رحمت خواسته شد، اى آن که بر هم نهادن پلکها، و دقت نظر چشمها بر او پوشیده نیست، و آنچه در نهان مستقرّ شده، و آنچه را پنهانی هاى قلوب در برگرفته از او مخفى نیست، آرى همه اینها را دانشت شماره کرده، و بردباریات فرا گرفته، تو منزّهى و برترى، از آنچه ستمگران درباره ات میگویند، پس برترى آسمان هاى هفتگانه و زمین ها و هرکه در آنهاست تو را تسبیح میگویند، و هیچ موجودى نیست مگر اینکه با سپاست تسبیح میگوید،


فَلَکَ الْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ی ا ذَاالْجَلا لِ وَالاِْکْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْیادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ الْکَریمُ الرَّؤُوفُ الرَّحیمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلالِ وَعافِنى فى بَدَنى وَدینى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ اَللّهُمَّ لا تَمْکُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ


پس تو را سپاس و بزرگوارى و بلندى مقام، اى دارنده بزرگى و کرامت و فضل و نعمت، و عطاهاى بزرگ، و تویى بخشنده کریم رئوف و مهربان، خدیا از روزى عدالت بر من وسعت ده، و در تن دینم سلامت کامل بخش، و ترسم را امان ده، و وجودم را از آتش آزاد کن، خدایا بلایت را به جریمه گناهانم بر من قرار مده، و مرا به تدریج بر بدی هایم مؤاخذه مکن، و مرا در خیالات باطلم رها مساز، و شر بدکاران جن و انس را از من دور کن.


در این قسمت از دعا سر و دیده خود را به جانب آسمان برداشت، و از دیده هاى مبارکش مانند ریزش آب از دو مشک، اشک میریخت، و با صداى بلند به محضر حق عرضه داشت:


یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَهِ الْمَیامینِ وَاَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ لَکَ الْمُلْکُ وَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا رَبُِّ یا رَبُِّ.


اى شنواترین شنوایان، اى بیناترین بینایان، و اى سریع ترین حسابرسان، و اى مهربان ترین مهربانان، بر محمّد و خاندان محمّد آن سروران با میمنت درود فرست، و از تو درخواست میکنم خدایا حاجتم را که اگر آن را به من عطا کنى، بیشک هرچه را از من دریغ ورزى به من ضررى نرساند، و اگر قضاى حاجتم را از من دریغ نمایى، آنچه را عطایم کنى سودى نبخشد، آزادى عهده ام را از آتش از تو درخواست میکنم، معبودى جز تو نیست، یگانه اى، برایت شریک نیست، فرمانروایى و سپاس خاص توست، و تو بر هرچیز توانایى، پروردگارا پروردگارا.


پیوسته «یا ربّ» میگفت، و همه آنان که اطراف حضرت بودند به دعاى حضرت گوش فرا دادند و به آمین گفتن اکتفا نمودند، در نتیجه صداهایشان با آن حضرت به گریستن بلند شد، تا آفتاب غروب کرد، سپس زادوتوشه خود را بار کرده، به سوى مشعر الحرام حرکت کردند.


مؤلّف گوید: کفعمى دعاى عرفه حضرت سید الشهداء علیه السّلام را در کتاب (بلد الامین) تا این قسمت ذکر کرده، و علاّمه مجلسى در «زاد العماد» این دعاى شریف را موافق روایت کفعمى نقل فرموده ولى سید ابن طاووس در کتاب اقبال، پس از «یا ربّ، یا ربّ، یا رب» این اضافه را آورده:


اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَسُرْعَهَ طَو آءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنْ السُّکُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیَاءْسِ مِنْکَ فى بَلاَّءٍ اِلهى مِنّى ما یَلیقُ بِلُؤْمى وَمِنْکَ ما یَلیقُ بِکَرَمِکَ.
خدایا، در عین توانگری تهیدستم، پس چگونه در تهیدستى تهیدست نباشم، خدایا در عین دانایى نادانم، پس چگونه در عین نادانى نادان نباشم.


خدایا همانا اختلاف تدبیرت، و سرعت تغییر تقدیراتت، بندگان عارف به تو را، از اطمینان به بخشش و ناامیدى از تو در گرفتارى باز داشته است.


خدایا از من است آنچه سزاوار پستى من است، و از توست آنچه شایسته بزرگوارى توست.
اِلهى وَصَفْتَ نَفْسَکَ بِاللُّطْفِ وَ الرأفَة لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِکَ وَلَکَ الْمِنَّهُ عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِکَ وَلَکَ الْحُجَّهُ عَلَىَّ اِلهى کَیْفَ تَکِلُنى وَقَدْ تَکَفَّلْتَ لى وَکَیْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ کَیْفَ اَخیبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِفَقْرى اِلَیْکَ وَکَیْفَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ یَصِلَ اِلَیْکَ اَمْ کَیْفَ اَشْکوُ اِلَیْکَ حالى وَهُوَ لا یَخْفى عَلَیْکَ اَمْ کَیْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى


خدایا تو خود را با لطف و مهربانى به من توصیف کرده اى پیش از پیدایش ناتوانى من، آیا آن دو را از من دریغ ورزى پس از پدید آمدن ناتوانی ام، خدایا اگر زیبایی هایى از من نمایان شود، به فضل توست، و تو را بر من منت بسیار است، و اگر زشتی هایى از من ظاهر گردد، به عدل توست و تو را بر من حجت کامل است.


خدایا چگونه مرا وا مینهى در صورتى که عهده دار من شده اى؟ و چگونه مورد ستم واقع شوم و حال آنکه تو یار منى؟ یا چگونه ناامید گردم، درحالیکه نسبت به من سخت مهربانی اینک به نیازم به تو، متوسل به توام، و چگونه متوسل به تو شوم به آنچه که محال است به تو برسد، یا چگونه از حالم به تو شکایت کنم و حال آنکه بر تو پوشیده نیست؟ یا چگونه با گفتارم ترجمه حال نمایم،


وَهُوَ مِنَکَ بَرَزٌ اِلَیْکَ اَمْ کَیْفَ تُخَیِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَیْکَ اَمْ کَیْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى وَبِکَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَکَ بى مَعَ عَظیمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَکَ بى مَعَ قَبیحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَکَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْکَ وَما اَرْاَفَکَ بى فَمَا الَّذى یَحْجُبُنى عَنْکَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَثارِ وَتَنقُّلاتِ الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَکَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى کُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَکَ فى شَىْءٍ اِلهى کُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى کَرَمُکَ وَکُلَّما ایَسَتْنى اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُکَ .


درحالیکه از تو براى تو واضح است؟ یا چگونه آرزوهایم را به عرصه نومیدى برى، در صورتیکه به آستان تو وارد گشته؟ یا چگونه احوالم را نیکو نگردانى، درحالیکه احوال من استوار به توست؟ خدایا چه اندازه به من لطف دارى.


با این نادانى فوق العاده من، و چه قدر به من مهربانى، با این عمل زشت من؟ خدایا چقدر به من نزدیکى، و من چقدر از تو دورم، و چه اندازه به من مهر میورزى پس چیست.


آنچه مرا از تو در پرده میکند؟ خدایا از اختلاف آثار، و تغییرات احوال دانستم که خواسته ات از من این است که خود را در هرچیز به من بشناسانی تا در هیچ چیز نسبت به تو جاهل نباشم، خدایا هر زمان فرومایگی ام از سخن مرا بازداشت، کرم تو گویایم نمود، و هروقت اوصافم ناامیدم کرد، نعمت هایت به طمعم انداخت.


اِلهى مَنْ کانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَکَیْفَ لا تَکُونُ مَساویهِ مَساوِىَ وَمَنْ کانَتْ حَقایِقُهُ دَعاوِىَ فَکَیْفَ لا تَکُونُ دَعاویهِ دَعاوِىَ اِلهى حُکْمُکَ النّافِذُوَمَشِیَّتُکَ الْقاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى کَمْ مِنْ طاعَهٍ بَنَیْتُها وَحالَهٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَیْها عَدْلُکَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُکَ اِلهى اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَهُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّهً وَعَزْماً اِلهى کَیْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَکَیْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ الاْ مِرُ.


خدایا کسیکه زیبایی هایش زشتى بوده، پس چگونه زشتی هایش زشتی نباشد، و کسیکه حقیقت گویی هایش ادعاى خالى بوده، چگونه ادعاهایش ادعا نباشد؟ خدایا دستور نافذت، و مشیت چیره ات، براى صاحب سخن سخنى، و براى صاحب حال حالی نگذشته، خدایا چه بسیار طاعتى که بنا کردم، و چه بسیار حالتى که استوار نمودم.


عدالتت اعتمادم را بر آنها ویران کرد، ولى فضل تو عذر مرا از آنها پذیراست.
خدایا همانا میدانى هرچند طاعت از جانب من، به صورت کار جدّى ادامه نداشته، ولى به صورت محبّت و اراده ادامه داشته.


خدایا چگونه تصمیم بگیرم و حال آنکه تو چیره اى؛و چگونه تصمیم نگیرم درحالیکه تودستوردهنده اى،


اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَیْکَ کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیْکَ اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً،


خدایا مردّد شدن من در آثار موجب دورى دیدار است، پس مرا با وجودت گرد آور، به وسیله عبادتى که مرا به تو رساند، چگونه بر وجود تو استدلال شود، به موجودى که در وجودش نیازمند به توست؟ آیا براى غیر تو ظهورى هست که براى تو نیست، تا آنان غیر وسیله ظهور تو باشد؟ ! ! کى پنهان بوده اى، تا نیازمند به دلیلى باشى که بر تو دلالت کند و کى دور بوده اى، تا آثار واصل کننده به تو باشند؟ کور باد دیده اى که تو را بر آن دیده بان نبیند و زیان کار باد تجارت بنده اى که از محبّتت براى او سهمى قرار نداده اى،


اِلهى اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَیْکَ بِکِسْوَهِ الاَْنْوارِ وَهِدایَهِ الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَیْکَ مِنْها کَما دَخَلْتُ اِلَیْکَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَیْها اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىٍْ قَدیرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَهذا حالى لا یَخْفى عَلَیْکَ مِنْکَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیْکَ وَبِکَ اَسْتَدِلُّ عَلَیْکَ فَاهْدِنى بِنُورِکَ اِلَیْکَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْکَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ.


خدایا مرا به رجوع به آثار فرمان دادى، پس مرا به پوششى از انوار و هدایتى بصیرت جو به سوى خود بازگردان، تا از آنها به سویت بازگردم همانطور که از آنها به بارگاهت بار یافتم، با نگاهدارى نهادم از نگاه به آنها و برگرفتن همّتم از اعتماد بر آنها، همانا تو بر هرچیز توانایى.


خدایا این خوارى من است که در برابرت عیان است، و این حال من است که بر تو پوشیده نیست، از تو رسیدن به تو را میخواهم، و بر تو استدلال میکنم، پس به نورت مرا به وجودت راهنمایى کن، و در برابرت به صدق بندگى بر پا دار.


خدایا از علم مخزونت به من بیاموز، و به پرده نگاهداریت حفظم کن.


اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ الْقُرْبِ وَاسْلُکْ بى مَسْلَکَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِکَ لى امعَنْ تَدْبیرى وَبِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَـراکِـزِ اضْطِرارى اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِــنْ شَکّـى وَشِرْکى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِکَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَیْکَ اَتَوَکَّلُ فَلا تَکِلْنى وَاِیّاکَ اَسْئَلُ فَلا تُخَیِّبْنى وَفى فَضْلِکَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى وَبِجَنابِکَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِکَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى .


خدایا مرا به حقایق اهل قرب محقق کن، و به راه و روش اهل جذب ببر، خدایا به تدبیرت نسبت به من مرا از تدبیرم، و به اختیارت از اختیارم بی نیاز گردان، و مرا به مواضع بیچارگی ام آگاه کن، خدایا مرا از خوارى نفسم نجات ده، و از شک شرکم پاک کن و پیش از آنکه وارد قبر شوم، از تو یارى میجویم، پس مرا یارى ده، و بر تو توّکل میکنم، پس مرا وامگذار، و از تو درخواست میکنم.
پس ناامیدم مکن، و در فضل تو رغبت مینمایم، پس محرومم مگردان، و خود را به تو منسوب میکنم، پس دورم مکن، و در آستانه تو می ایستم پس مرانم،


اِلهى تَقَدَّسَ رِضاکَ اَنْ یَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنّى اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِکَ اَنْ یَصِلَ اِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لا تَکُونُ غَنِیّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ یُمَنّینى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ الشَّهْوَهِ اَسَرَنى فَکُنْ اَنْتَ النَّصیرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى وَاَغْنِنى بِفَضْلِکَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِکَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیآئِکَ حَتّى عَرَفُوکَ وَوَحَّدُوکَ وَاَنْتَ الَّذى اَزَلْتَ الاَْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِکَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواکَ وَلَمْ یَلْجَئُوا اِلى غَیْرِکَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَمَا الَّذى


خدایا خشنودى تو منزّه است از اینکه علّتى از جانب تو داشته باشد، پس چگونه ممکن است براى آن علّتى از ناحیه من بوده باشد؟ خدایا تو بینیازى از اینکه نفعى از جانب خویش به حضرتت رسد، پس چگونه بی نیاز از من نباشى؟ خدایا قضا و قدر مرا به آرزو انداخت، و هواى نفس مرا در بندهاى شهوت اسیر کرد، پس تو یاور من باش تا پیروزم نمایی و بینایم کنى، و به فضل خود بی نیازم فرما، تا به وسیله تو از خواسته ام بی نیاز کردم، تویى که انوار را در قلوب دوستانت تاباندى، تا تو را شناختند و یگانه ات دانستند، و تویى که بیگانگان را از قلوب عاشقانت راندی تا غیر تو را دوست نداشتند، و به غیر تو پناه نبردند، تو مونس آنانى آنجا که عوالم آنان را به وحشت اندازد، تویى که آنان را هدایت نمودى، هرجا که نشانه هایى براى آنان آشکار شد، کسیکه تو را گم کرده چه یافته؟ و چه گم کرده،


فَقَدَ مَنْ وَجَدَکَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَکَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى عَنْکَ مُتَحَوِّلاً کَیْفَ یُرْجى سِواکَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَکَیْفَ یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِکَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَهَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ حَلاوَهَ الْمُؤ انَسَهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقینَ وَیا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیائَهُ مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ اَنْتَ الذّاکِرُ قَبْلَ الذّاکِرینَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدینَ وَاَنْت الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبینَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ،


کسیکه تو را یافته، همانا محروم شد کسیکه به جاى تو به دیگرى راضى گشت، و زیانکار شد کسیکه از تو به دیگرى روى آورد، چگونه به غیر تو امید بست، و حال آن که احاسنت را بریده نساختى، و چگونه از غیر تو خواسته شود در صورتى که تو شیوه نعمت بخشی ات را تغییر نداده اى، اى که به عاشقانش شیرینى همدیم خود را چشاند، در نتیجه گویا نه در برابرش ایستادند، اى که اولیایش را جامه هاى هیبت پوشاند، پس آمرزش جویانه در مقابلش قرار گرفتند، تویی یاد کننده پیش از یادکنندگان، و تویى شروع کننده به احسان، پیش از توجّه بندگان، و تویى جودکننده به عطا، پیش از خواستن خواهندگان، و تویى بخشنده،


ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا مِنَ الْمُسْتَقْرِضینَ اِلـهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِکَ حَتّى اَصِلَ اِلَیْکَ وَاجْذِبْنى بِمَنِّکَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَیْکَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا یَنْقَطِعُ عَنْکَ وَاِنْ عَصَیْتُکَ کَما اَنَّ خَوْفى لا یُزایِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى الْعَوالِمُ اِلَیْکَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِکَرَمِکَ عَلَیْکَ اِلهى کَیْفَ اَخیبُ وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ کَیْفَ اُهانُ وَعَلَیْکَ مُتَّکَلى اِلـهى کَیْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى الذِّلَّهِ اَرْکَزْتَنى اَمْ کَیْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَیْکَ نَسَبْتَنى.


و سپس آنچه را که به ما بخشیدى از ما به قرض خواهى، خدایا مرا به رحمتت بخواه تا به تو رسم، و مرا به عطایت جذ کن تا به جانب تو رو کنم.


خدایا امیدم از تو قطع نشود، گرچه نافرمانی ات کردم، چنان که ترسم از تو زایل نشود، گرچه اطاعتت نمودم، همانا جهانیان مرا به جانب تو رانده اند، و دانشم به کرمت مرا به آستانه تو انداخته.


خدایا من چگونه ناامید شوم و حال آنکه تو آرزوى منى، یا چگونه خوار گردم درصورتیکه اعتمادم بر توست.


خدایا چگونه عزّت خواهم، درحالى که در خوارى ثابتم کرده اى، و چگونه عزّت نخواهم با آن که به خود نسبتم داده اى؟


اِلـهى کَیْفَ لا اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ کَیْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِکَ اَغْنَیْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَیْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَکَ شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلِّ شَىْءٍ فَرَاَیْتُکَ ظاهِراً فى کُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ یا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَیْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْیارَ بِمُحیطاتِ اَفْلاکِ الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِْسْتِوآءَ کَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ الْحاضِرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ


خدایا چگونه نیازمند نباشم، و حال آن که مرا در نیازمندان نشاندى، یا چگونه نیازمند باشم در صورتى که تو به جودت بی نیازم کرده اى، و تویى که معبودى جز تو نیست، خود را به هرچیز شناساندى، پس چیزی جاهل به تو نیست، و تویى که خود را در هرچیز به من شناساندى، پس تو را در هرچیز نمایان دیدم، و تویى نمایان براى هرچیز، اى که به رحمانیّتش چیره شد، در نتیجه عرش در ذاتش پنهان شد، آثار را با آثار نابود کردى، و اغیار را به احاطه کنندگان افلاک انوار محو نمودى، اى که در سراپرده هاى عرشش پرده نشین از این شد که دیده ها او را دریابد، اى آن که به کمال زیبایی اش تجلّى کرد، پس تحقق یافت عظمتش از روى استیلا و برتری چگونه پنهان شوى و حال آن که نمایانى، یا چگونه غایب شوى و حال آن که دیده بانى و حاضرى، همانا تو بر هرچیز توانایى، و سپاس تنها از آن خداست، خداى یگانه.


به هر صورت هرکه توفیق یابد و روز عرفه را در عرفات باشد، دعاها و اعمال بسیار دارد، و بهترین اعمال در این روز دعاست، و این روز شریف، در تمام روزهاى سال به خاطر دعا امتیاز دارد، و براى برادران مؤمن از آنان که زنده اند یا دار فانى را وداع گفته اند دعاى بسیار باید کرد، و روایت وارده در حال عبد اللّه بن جندب، در موقف عرفات و دعاى او براى برادران خود مشهور است، و همچنین روایت زید نرسى، در حال ثقه جلیل القدر، معاویة بن وهب در صحراى عرفات و دعاى او درباره فردفرد از اشخاصى که در آفاق بودند، و روایت او از امام صادق علیه السّلام در فضیلت این عمل، شایسته ملاحظه و توّجه است و امید واثق از برادران دینى، آنکه به این بزرگواران اقتدا کرده، و اهل ایمان را در دعا بر خود مقدّم دارند و این گنهکار روسیاه را یکى از آن اشخاص به حساب آرند، و در حال حیات و مرگ از دعاى خیر فراموشم نفرمایند، و نیز در این روز زیارت جامعه سوم را قرائت کن، و در آخر روز عرفه بخوان:


یَا رَبِّ إِنَّ ذُنُوبِی لا تَضُرُّکَ وَ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ لِی لا تَنْقُصُکَ فَأَعْطِنِی مَا لا یَنْقُصُکَ وَ اغْفِرْ لِی مَا لا یَضُرُّکَ


پروردگارا، همانا گناهان من به تو زیانى نمیرساند، و آمرزشت بر من از تو نمیکاهد، پس ببخش به من آنچه نمیکاهدت و بیامرز برایم آنچه که زیانت نرساند،


و نیز بخوان:
اللَّهُمَّ لا تَحْرِمْنِی خَیْرَ مَا عِنْدَکَ لِشَرِّ مَا عِنْدِی فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنِی بِتَعَبِی وَ نَصَبِی فَلا تَحْرِمْنِی أَجْرَ الْمُصَابِ عَلَى مُصِیبَتِهِ


خدایا محرومم مساز از خیر آنچه نزد توست، به خاطر شرّ آنچه پیش من است، پس اگر با خستگى و واماندگی ام به من رحم نمیکنى، از پاداش مصیبت دیده بر مصیبتش محرومم مکن.
مؤلّف گوید: سیّد ابن طاووس، در ضمن دعاهاى روز عرفه فرموده: چون غروب آفتاب نزدیک شود بگو: «بسم اللّه و باللّه و سبحان اللّه و الحمد لله تا آخر، و این همان دعاى عشرات است که پیش از این گذشت ، پس سزاوار است خواندن دعاى عشرات که خواندن آن در هر صبح و شام مستحب است، در آخر روز عرفه ترک نشود، و این اذکار عشراتى را که کفعمى نقل کرده، همان ازکار آخر دعاى عشرات است که سیّد ابن طاووس روایت کرده.

 

منبع:erfan.ir


  • system mtp
  • ۰
  • ۰
این دعا در بین دعاها از جایگاه بلندى برخوردار است و از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله روایت شده و دعایى است که جبرئیل براى آن‏ حضرت هنگامى که در مقام ابراهیم مشغول نماز بودند آورد و کفعمى در«بلد الامین»و«مصباح»این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره کرده،از جمله اینکه هر که این دعا را در«ایام البیض»[روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم]ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده مى‏شود،هرچند به عدد دانه‏هاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد.و خواندن آن براى شفاى‏ بیمار و اداى دین و بى‏نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است.و دعا این است:


بِسْمِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانى‏اش همیشگى است‏


سُبْحَانَکَ یَا اللَّهُ تَعَالَیْتَ یَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَحِیمُ تَعَالَیْتَ یَا کَرِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَلِکُ تَعَالَیْتَ یَا مَالِکُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قُدُّوسُ تَعَالَیْتَ یَا سَلامُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُؤْمِنُ تَعَالَیْتَ یَا مُهَیْمِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَزِیزُ تَعَالَیْتَ یَا جَبَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُتَکَبِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَجَبِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،


منزّهى تو اى خدا،بلندمرتبه هستى اى بخشنده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى‏ اى کریم،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى فرمانروا،بلندمرتبه هستى اى مالک،ما را از آتش پناه ده اى‏ منزّهى تو اى ایمن‏بخش، بلندمرتبه هستى اى چیره بر هستى،مار از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى عزّتمند،بلندمرتبه هستى اى جبّار،ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بزرگ‏منش،بلندمرتبه هستى اى بزرگ‏منش،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،پناه‏دهنده،منزّهى تو اى برى از هر عیب،بلندمرتبه هستى اى سلام،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،


سُبْحَانَکَ یَا خَالِقُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُصَوِّرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقَدِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا هَادِی تَعَالَیْتَ یَا بَاقِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَهَّابُ تَعَالَیْتَ یَا تَوَّابُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَتَّاحُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَاحُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدِی تَعَالَیْتَ یَا مَوْلایَ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَرِیبُ تَعَالَیْتَ یَا رَقِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبْدِئُ تَعَالَیْتَ یَا مُعِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَمِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مَجِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیمُ ،


منزّهى تو اى‏ آفریننده،بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى صورت آفرین،بلندمرتبه هستى اى تقدیر کننده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى راهنما،بلندمرتبه هستى اى ماندگار،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بخشایشگر،بلندمرتبه هستى اى بسیار توبه‏پذیر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى گشایشگر، بنلدمرتبه،هستى اى خستگى‏ناپذیر،ما را از آتش پناه اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى سرورم،بلندمرتبه هستى اى مولایم، ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى نزدیک،بلندمرتبه هستى اى نگاهبان،ما را از آتش پناه ده اى پناه هنده، منزّهى تو اى پدید آورنده،بلندمرتبه هستى اى بازگرداننده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى ستوده،بلندمرتبه‏ اى داراى عظمت،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى دیرینه،


تَعَالَیْتَ یَا عَظِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفُورُ تَعَالَیْتَ یَا شَکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَاهِدُ تَعَالَیْتَ یَا شَهِیدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَنَّانُ تَعَالَیْتَ یَا مَنَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَاعِثُ تَعَالَیْتَ یَا وَارِثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْیِی تَعَالَیْتَ یَا مُمِیتُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا شَفِیقُ تَعَالَیْتَ یَا رَفِیقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَنِیسُ تَعَالَیْتَ یَا مُونِسُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَلِیلُ تَعَالَیْتَ یَا جَمِیلُ ،


بلند مرتبه هستى اى بزرگ،ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى آمرزگار،بلندمرتبه هستى اى ستایش‏پذیر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى گواه، بلندمرتبه هستى اى حاضر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى اى منتّگذار،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى برانگیزنده،بلندمرتبه هستى اى میراث‏بر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى زندگى‏بخش،بلندمرتبه هستى اى میراننده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه‏ هستى اى همراه،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى همدم،بلندمرتبه هستى اى مونس ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بزرگ منزلت،بلندمرتبه هستى اى زیبا،


أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَبِیرُ تَعَالَیْتَ یَا بَصِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَلِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَعْبُودُ تَعَالَیْتَ یَا مَوْجُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَفَّارُ تَعَالَیْتَ یَا قَهَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَذْکُورُ تَعَالَیْتَ یَا مَشْکُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَوَادُ تَعَالَیْتَ یَا مَعَاذُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا جَمَالُ تَعَالَیْتَ یَا جَلالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَابِقُ تَعَالَیْتَ یَا رَازِقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَادِقُ تَعَالَیْتَ یَا فَالِقُ،


ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى‏ آگاه،بلندمرتبه،هستى اى بینا،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى عطابخش،بلندمرتبه هستى اى امان ده، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى معبود،بلندمرتبه هستى اى موجود،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى بسیار آمرزنده،بلندمرتبه هستى اى ستوده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى یاد شده،بلندمرتبه‏ هستى اى سپاس شده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بخشنده،بلندمرتبه هستى اى پناهگاه،ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى زیبا،بلندمرتبه هستى اى باشکوه،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى پیش از همه،بلندمرتبه هستى اى روزى‏دهنده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى راستگو،بلندمرتبه هستى اى شکافنده،


أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَمِیعُ تَعَالَیْتَ یَا سَرِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَفِیعُ تَعَالَیْتَ یَا بَدِیعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَعَّالُ تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاضِی تَعَالَیْتَ یَا رَاضِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا طَاهِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَالِمُ تَعَالَیْتَ یَا حَاکِمُ،


ما را از اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى شنوا،بلندمرتبه هستى اى سریع،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بلندپایه،بلندمرتبه هستى اى نوآفرین،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى همواره در کار،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى قضاوت کننده،بلندمرتبه هستى اى خشنود،مار از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى چیره،بلندمرتبه هستى اى پاک،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى‏ اى حکمران،


أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا دَائِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَائِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَاصِمُ تَعَالَیْتَ یَا قَاسِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا غَنِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مُغْنِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَفِیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَوِیُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا کَافِی تَعَالَیْتَ یَا شَافِی أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ ، سُبْحَانَکَ یَا مُقَدِّمُ تَعَالَیْتَ یَا مُؤَخِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا أَوَّلُ تَعَالَیْتَ یَا آخِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ،


ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى پاینده،بلندمرتبه هستى اى پایدار،ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده،منزّهى تو اى نگهدارنده،بلندمرتبه هستى اى پخش کننده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بى‏نیاز، بلندمرتبه هستى اى بى‏نیاز کننده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى باوفا،بلندمرتبه هستى اى توانا،ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى کفایت کننده،بلندمرتبه هستى اى شفابخش،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى پیش‏انداز،بلندمرتبه هستى اى پس‏انداز،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى آغاز،بلندمرتبه هستى اى انجام‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،


سُبْحَانَکَ یَا ظَاهِرُ تَعَالَیْتَ یَا بَاطِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَجَاءُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْتَجَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْمَنِّ تَعَالَیْتَ یَا ذَا الطَّوْلِ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَیُّ تَعَالَیْتَ یَا قَیُّومُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاحِدُ تَعَالَیْتَ یَا أَحَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سَیِّدُ تَعَالَیْتَ یَا صَمَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَدِیرُ تَعَالَیْتَ یَا کَبِیرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَالِی تَعَالَیْتَ یَا مُتَعَالِی [عَالِی‏]


منزّهى تو اى آشکار،بلندمرتبه هستى اى نهان،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى امید،بلندمرتبه هستى اى امیدبخش،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى عطابخش،بلندمرتبه هستى اى هماره بخشایشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى زنده،بلندمرتبه هستى اى به خود پاینده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى یگانه،بلندمرتبه هستى اى یکتا،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى سرور،بلندمرتبه هستى اى مقصود همه‏ ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى توانا،بلندمرتبه هستى اى بزرگ،ما از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى ولایت مدار،بلندمرتبه هستى اى بلند پایه


أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا أَعْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَلِیُّ تَعَالَیْتَ یَا مَوْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَارِئُ تَعَالَیْتَ یَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا خَافِضُ تَعَالَیْتَ یَا رَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقْسِطُ تَعَالَیْتَ یَا جَامِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعِزُّ تَعَالَیْتَ یَا مُذِلُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَافِظُ تَعَالَیْتَ یَا حَفِیظُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا قَادِرُ تَعَالَیْتَ یَا مُقْتَدِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَلِیمُ تَعَالَیْتَ یَا حَلِیمُ،


ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى والا،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى سرپرست،بلندمرتبه هستى اى مولا،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى پدیدآور،بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى فرودآور، بلندمرتبه هستى اى فرازبر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى دادگر،بلندمرتبه هستى اى گردآور،ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى عزّت‏بخش،بلندمرتبه هستى اى خوارساز،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى‏ نگاهبان،بلندمرتبه هستى این نگاهبان،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى توانا،بلندمرتبه هستى اى توانمند ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى اى بردبار،


أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا حَکَمُ تَعَالَیْتَ یَا حَکِیمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُعْطِی تَعَالَیْتَ یَا مَانِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ضَارُّ تَعَالَیْتَ یَا نَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُجِیبُ تَعَالَیْتَ یَا حَسِیبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَادِلُ تَعَالَیْتَ یَا فَاصِلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا لَطِیفُ تَعَالَیْتَ یَا شَرِیفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَبُّ تَعَالَیْتَ یَا حَقُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مَاجِدُ تَعَالَیْتَ یَا وَاحِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا عَفُوُّ تَعَالَیْتَ یَا مُنْتَقِمُ ،


ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى داور،بلندمرتبه هستى اى فرزانه،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى عطابخش،بلندمرتبه هستى اى بازدار، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى زیان‏رسان،بلندمرتبه هستى اى سودبخش،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى اجابت‏ کننده،بلندمرتبه هستى اى حسابرس،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى دادگر،بلندمرتبه هستى اى جدایى‏انداز،ما را از آتش پناه ده اى‏ پناه‏دهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى اى شریف،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى پروردگار،بلندمرتبه هستى اى حقیقت پایدار،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى پرشکوه،بلندمرتبه هستى اى گانه،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى درگذرنده، بلندمرتبه هستى اى انقتام گیرنده،


أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَاسِعُ تَعَالَیْتَ یَا مُوَسِّعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَءُوفُ تَعَالَیْتَ یَا عَطُوفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَرْدُ تَعَالَیْتَ یَا وِتْرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُقِیتُ تَعَالَیْتَ یَا مُحِیطُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا وَکِیلُ تَعَالَیْتَ یَا عَدْلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُبِینُ تَعَالَیْتَ یَا مَتِینُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا بَرُّ تَعَالَیْتَ یَا وَدُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا رَشِیدُ تَعَالَیْتَ یَا مُرْشِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نُورُ تَعَالَیْتَ یَا مُنَوِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا نَصِیرُ،


ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بسیار عطابخش،بلندمرتبه هستى اى عطاگستر،ما را از آتش‏ پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى پرمهر،بلندمرتبه هستى اى نوازشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى یگانه،بلندمرتبه هستى اى بى‏همتا،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى روزى‏بخش،بلندمرتبه هستى اى‏ فراگیر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى وکیل،بلندمرتبه هستى اى عدالت محض،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده‏ منزّهى تو اى آشکار،بلندمرتبه هستى اى استوار،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى نیکو،بلندمرتبه هستى اى‏ مهروز،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزهى تو اى راهما،بلندمرتبه هستى اى راهبر،ما را از آتش پناه ده‏ اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى روشنایى،بلندمرتبه هستى اى روشنى‏بخش،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى یارى رسان،


تَعَالَیْتَ یَا نَاصِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا صَبُورُ تَعَالَیْتَ یَا صَابِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُحْصِی تَعَالَیْتَ یَا مُنْشِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا سُبْحَانُ تَعَالَیْتَ یَا دَیَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا مُغِیثُ تَعَالَیْتَ یَا غِیَاثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا فَاطِرُ تَعَالَیْتَ یَا حَاضِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَکْتَ یَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلالِ سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ


بلندمرتبه هستى اى یاور،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى بردبار،بلندمرتبه هستى اى شکیبا،ما را از آتش پناه‏ ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى شمارشگر،بلندمرتبه هستى اى آفرینشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى‏ پاک و منزّه،بلندمرتبه هستى اى جزادهنده،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى فریادرس،بلندمرتبه هستى اى پناه، ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده،منزّهى تو اى آفریننده،بلندمرتبه هستى اى حاضر،ما را از آتش پناه ده اى پناه‏دهنده، منزّهى تو اى صاحب شکوه و زیبایى،بلندمرتبه هستى اى داراى جبروت و جلال،منزّهى تو،معبودى جز جز تو نیست منزّهى تو،همانا من از ستمکاران بودم،پس دعایش را اجابت کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و اینچنین اهل‏ اهل ایمان را رهایى بخشیم،و درود خدا بر آقاى ما محمّد و خاندان او همه و سپاس خدا را پروردگار جهانیان‏ و خدا ما را بس است و چه نیکو وکیلى است،و جنبش و نیرویى نیست،جز به عنایت خداى والاى بزرگ.

 

منبع:bonyadedoa.com

  • system mtp
  • ۰
  • ۰
سوره جمعه  شصت و دومین سوره های قرآن کریم است که مدنی و دارای 11 آیه دارد . در روایات برای خواندن این سوره ، آثار و برکات بسیاری اعم از حسنه در دنیا وآخرت ، ایمنی از خطرات ، دوری از وساوس شیطانی و ... بیان شده است .

در فضیلت این سوره از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رواست شده است: هر کس سوره جمعه را قرائت نماید خداوند ده برابر کسانی که در نماز جمعه شرکت می کنند ونیز کسانی که در شهرهای مسلمان نشین به نماز جمعه نمی روند، حسنه عطا می کند. 1

از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده: هر کس این سوره را در هر شب جمعه بخواند کفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود. 2

حضرت امام محمد باقر علیه السلام نیز فرمودند: سوره جمعه و منافقون را قرائت کن زیرا قرائت این دو سوره در روز جمعه در نماز صبح و ظهر و عصر سنت است. 3

در سخنی از امام صادق علیه السلام هم امده است: برای هر مؤمنی لازم و شایسته است که اگر شیعه ما است سوره جمعه و اعلی را در شب جمعه بخواند و در نماز ظهر روز جمعه سوره جمعه و منافقون را بخواند که اگر چنین کند مانند ان است که همسنگ عمل پیامبر خدا را انجام داده است و پاداش کارهای او و ثواب های او فقط بهشت است. 4

امام محمد باقر علیه السلام فرموده اند: خداوند به وسیله  سوره جمعه مؤمنان را گرامی داشته است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سوره جمعه را بشارتی برای مومنان و سوره منافقون را توبیخی برای منافقان قرار داد به همین سبب نباید قرائت این دو سوره را  در نماز جمعه ترک کرد. 5


آثار و برکات سوره

1) دور کننده امور خوفناک
هر کس در هر شب و روز ، سوره جمعه را قرائت نماید از آنچه می ترسد ایمنی می یابد و هر چیز خوفناک و ترسناکی از او دور می شود.6

همچنین از ایشان روایت است: هر کس در قرائت سوره جمعه مداومت ورزد اجر عظیمی نصیب او خواهد شد و از هر چیزی که موجب ترس و خوف اوست ایمن می گردد. 7
 
2) دور کننده وسوسه شیاطین
امام صادق علیه السلام در این باره فرموده اند: هر کس شب ها و روزها در صبح و عصر، سوره جمعه را قرائت نماید از وسوسه شیطان ایمن می شود و خداوند گناه آن روز او را می بخشد. 8

 3) برای حفظ زراعت
برای حفظ زراعت و محصول کاشته از افت ها و ایجاد برکت در آنها آیه 4 سوره جمعه را بر یک صدف در روز جمعه بنویسد و در زمین کشاورزی بیندازد هم چنین اگر این آیه را بنویسد  ودر هر چیزی قرار دهند سبب حفظ و برکت در آن میشود. 9

 ================================
پی نوشت ها :
(1) مجمع البیان، ج10، ص5
(2) بحارالانوار، ج86، ص362
(3) علل الشرائع، ج2، ص356
(4) ثواب الاعمال، ص118
(5) تهذیب الاحکام، ج3، ص6
(6) تفسیرالبرهان، ج5، ص371
(7) همان
(8) همان
(9) خواص القرآن و فوائده، ص131

منبع:tebyan.net      

  • system mtp